خلاصه قلب تصادفی: دختری به نام نغمه که دانشجوی سال آخر پزشکیه با پدربزرگ پیرش زندگی می کنه. بخاطر زندگی با یه پیرمرد و عقاید خاص پدربزرگش آدم بی احساسیه و احساس داشتن و عاشق بودن آدمهارو به استهزا می گیره. یک روز تو راه دانشگاه تصادف می کنه و این تصادف به طرز عجیبی کل زندگی و عقایدشو عوض می کنه…
نغمه -خنگ پوففففففققفففف دوتای اولی صدای پدربزرگه. داره منو صدا میزنه. سومی انفجار لوله آزمایش پدربزگه که بار هفتاد و سومه که منفجر میشه. -پدربزرگ باور کن جوهر صورتی اختراع شده. -چند دفعه باید یه چیزی رو بگم تا بفهمی. اون جوهری که تو می گی قرمز کمرنگه نه صورتی. -وااااااای پدربزگ. عجیبه، من اصلا نمی تونم به باهوشی پدربزرگ باشم، هیچوقت. من حتی فرق بین صورتی و قرمز کمرنگو نمیدونم!!! وقتی ۱۴سالم بود پدربزگ یه کلاسور خیلی بزرگ با یه عالمه خودکار برای کادوی تولدم بهم داد و بهم گفت:از امروز داستان زندگیتو بنویس. میدونی چرا لازمه کارای روزانتو بنویسی؟ خوب معلومه که نمیدونی، چون تو نادونی. اما من بهت میگم این کار چه فوایدی داره. زندگی نامتو بنویس، هر شب زندگی دیروزتو مطالعه کن. ببین خطاهات کجاست، اصلاحشون کن. ببین هدفت از شروع فردا چیه. و مهمترین جمله ی پدربزرگ: مهم رسیدن به هدفه. اصلا مهم نیست چه راهی رو برای رسیدن به این هدف دنبال میکنی هروقت این جمله رو میگفت چشماش برق میزدو یه لبخند کج هم میزد. و اما زندگی نامه ی پربار من و پدربزرگ: اسم من نغمه ست. البته این اسم شناسنامه ایه منه، اسم اصلیه من خنگه. پدرم هم اسمش خنگ بود. این جمله ی معروف پدربزگه وقتی خیلی خوشحاله: خنگ نازنین من، تو هم مثل پدرت خنگی. اینکه منو بابا هم اسمیم خوشحالم میکنه. البته یه سالم بیشتر نبود که از ایران رفتن
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.