خلاصه رمان : داستان راجع به دختریه به نام نیلا که دوست پسری به نام آترین داره که عاشقانه همو دوست دارن با مخالفت پدر نیلا با ازدواجشون نیاوش وارد داستان میشه… بخش از مقدمه : چشمامو باز کردم..تکونی خوردم که زیر دلم شدیدا تیر کشید..آخی گفتم که یه جفت چشم سبز عسلی مقابل صورتم قرار گرفت… بعد بینی کشیده و لبای نسبتا قلوه ایش… دستمو گذاشتم رو گونش و کمی از خودم فاصلش دادم تا بهتر ببینمش… با دیدن آترین مغزم ارور داد..رو تخت بودیم..
با تعجب نگاهی به خودم کردم که لخت …لخت بودم و آترین نفسام تند شد و یه جیغ بلند کشیدم و گفتم:م..من اینجا چکار میکنم کجاس اینجا… آشغال چه بلایی سرم آوردی هان؟
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.