دانلود رمان مرکب سیاه چشمانش از ناب رمان
دانلود رمان مرکب سیاه چشمانش
خیره میشم به لوستر گرد کریستالى اتاقم که پرکانه هایى بى رنگ ک رک مانند خودـ رک به رکل باد کولر بدکف ارادق مثل خودـ ، تاب میخودند
مثل خودـ که تول این همه ساؿ که عمر کردـ، هرکى دلش خواست منو تابوند
نه ، اما نه مثل دیرکز ، اشکم از گوشه چشمم پایین میاد که با اکمدنش رکل زخم کنار موهاـ میسوزکندـ مثل الانم، نه مثل سه ساؿ پیشم
راست میگن ، میگن محبت زیاد دشمنى میارق
دیشب با چشمال خودـ محبت خار شدمو دیدـ ، دیدـ ، کلى بود ، تاحالا فکر میکردـ نه
به قوؿ حاتم خر شدـ ، مظلوـ شدـ ، دیدـ ک خفه خوف گرفتم