دانلود رمان دارچین با لینک مستقیم
نویسنده : ریحانه کیامری
⛔️ژانر: عاشقانه
⛔️خلاصه:
ارباب اصلان، صاحب عمارت اربابیه، یه مرد مغرور و خود ساخته که وقتی عصبی میشه کسی جرأت نزدیک شدن بهشو نداره الا یک نفر! یه دختر خدمتکار آروم و مهربون که براش چای دارچین میبره و آرومش میکنه.
ارباب وارث میخواد ولی زنش که خیلی هم فیس و افاده داره راضی نمیشه بچه دار بشن. اینجاست که خورشید چشم ارباب اصلان رو میگیره! دختر خدمتکار وارث ارباب و حامله میشه…
غلام خود به خانهی خواهر بزرگتر فیروزه رفته و از او خواسته بود شب پس از رفتن خدمه برای فیروزه کاچی بیاورد و در جواب اشک و آه دریافت کرده بود.
بالاخره شب از راه رسید و خدمتکاران یک به یک قصد رفتن کردند.
همه در هنگام رفتن با تعجب میپرسیدند که آیا حلیمه و فیروزه قصد رفتن ندارند؟!
و حلیمه میگفت که امشب پدر فیروزه قرار است خدمت ارباب برسد و به همین دلیل آنها ماندهاند تا با مشتی صفدر برگردند.
فیروزه گوشهی ناخنش را میجوید و آنقدر لبش را به دندان کشیده بود که طعم خون را در دهانش به خوبی حس میکرد.
همه رفته بودند و کسی از خدمه در عمارت نمانده بود.
همین تنها بودن برای استرس داشتن دخترک بس بود.
اصلان غذایش را خورده و در اتاق مهمان که حالا اتاق همسر دومش محسوب میشد دراز کشیده و انتظار میکشید.
حلیمه گفته بود هرگاه همه بروند فیروزه را به اتاقشان میفرستد!
و کم کم داشت به این فکر میکرد که چرا نمیروند؟!
مهناز ولی از صبح لب به غذا نزده بود.
هرگاه برایش غذا میبردند دست نخورده برمیگرداندند!
خوراکش شده بود اشک و آه…