دانلود رمان حاجی منم شریک با لینک مستقیم و رایگان برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان حاجی منم شریک با لینک مستقیم و رایگان
عاطفه منجزی
آوا ایت( دختر صدا پیشه و هنر مند) و هادی خان ایت( پدر مشروبخوار و قمار بازش) در مالکیت خانه مسکونیشان نصف نصف شریک هستند. ولی چه حیف که پدر سهم خود را به مبلغ ناچیزی به صدرالدین فروخته و او میخواهد آوا را مجبور کند که سهم خود را هم به همان قیمت نا چیز بفروشد ولی آوا نمیگذارد! یعنی حتی شده مدتی با ترس هاش یعنی موش و دیو و منگلوسی همخانه شود
دانلود رمان استایل با لینک مستقیم و رایگان برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان استایل با لینک مستقیم و رایگان
نویسندگان : هما پوراصفهانی و دنیا منصوری
با شنیدن صدای بوق دسته هر دو چمدون رو محکم بین انگشتام فشار دادم
و به سختی راه افتادم سمت در، نمی دونستم کاری که می کنم درسته یا نه!
از این اخلاق خودم بیزار بودم که هیچ وقت نمی تونستم در مورد یه ماجرا یه دل باشم
و صد در صد برم جلو!
همیشه شک داشتم و همین شک گند می زد به همه چیز …
همیشه دو دل بودم! گوشی موبایلم داشت زنگ می خورد جز یه نفر نمی ...
دانلود رمان بن بست 17 با لینک مستقیم و رایگان برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان بن بست 17 با لینک مستقیم و رایگان
نویسنده : P*E*G*A*H
نویسنده آثار اسطوره مومیایی
حرف های نویسنده
سلام می دونین که خلاصه ای در کار نیست.سبکنوشتنم رو هم می دونید اما بار اجتماعی این رمان کمتر خواهد بود.اینم می دونین که فرصت نوشتن ندارم.تصمیم درستی نبود که تو این برهه از زمان بنویسم قطعا اذیت میشم اما تموم سعیم رو میکنم شما اذیت نشین و تا اونجا که از دستم برمیاد منتظرتون نمیذارم.اما انتظار دارم مثل همیشه با شعور بالاتون درکم کنید و اگر تحمل فاصله بین ...
دانلود رمان تباهکار با لینک مستقیم و رایگان برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان تباهکار با لینک مستقیم و رایگان
فرشته تات شهدوست
!مردمان سرزمین من..زمانی که مردان، تحت ستم قرار می گیرند؛ سری تکان می دهند و زمزمه می کنند: این یک فاجعه است
و
!زمانی که زنان، تحت ستم قرار می گیرند؛ با جسارت تمام فریاد می زنند: این سنت است
..نه..زندگی ناعادلانه نیست
..این ما هستیم که اجرای صحیح عدالت را بلد نیستیم
دانلود رمان حاکم با لینک مستقیم و رایگان برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان حاکم با لینک مستقیم و رایگان
سرآغاز رمان « حاکم »
نویسنده: « فرشته تات شهدوست »
چشمانم را باز می کنم..
تاریکی عمیق نگاهم را می شکافت..
صدایش را می شنوم..
فاصله یمان شاید تنها به اندازه ی یک خشت باشد..
سرم را به دیوار سرد اتاقک نم کشیده تکیه می دهم..
بوی رطوبت مشامم را پر می کند..
آزاردهنده است..
ابرو در هم می کشم..
با ماندنم در این شکنجه گاه، تنها خودم را مجازات می کنم..
در چهاردیواری که بوی کثافت، در و دیوارهایش را به دروغ و خیانت آلوده کرده باشد جای نفس کشیدن نیست..
حیوان ...