ناب رمان
دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه |nabroman | رمان
ناب رمان

با فاصله ی کم توی صورتم غرید
_من تو رو دست هیچکی نمیدم هانا. حتی اگه مردمم نباید اجازه بدی دست هیچ نره خری به تنت که هیچ به انگشتتم بخوره. قول بده!
خیره نگاهش کردم و به جای جواب دادن بلند شدم. دلم نمیخواست سرش تلافی در بیارم اما منم گاهی بی رحم میشدم. مثل خودش جواب دادم
_هیچ قولی نمیدم.
به سمت حموم رفتم و صدای عصبیش و از پشت سرم شنیدم
_این یعنی که یه روز صبرت سر میاد و میری؟فکر کردی وضعم اینه توان این و ندارم هم تو رو خلاص کنم هم خودم و؟
جلوی در حموم برگشتم و گفتم
_ازم میخوای نرم اما اگه این وضعیت برای من پیش میومد….تو می رفتی آرمین.
سکوت کرد.وارد حموم شدم و در و بستم.لعنت به زبون نیش عقربت هانا که همیشه قلبش و میشکنی
* * * * *
تا خواستم بازوش رو بگیرم مخالفت کرد و خودش با سختی قدمی پیش برد.
نفسم و فوت کردم و گفتم
_بذار کمک کنم.
بدون جواب دادن دستاش رو به میله ها بند کرد و با چهره ای قرمز قدم دیگه ای پیش برد.
باز هم اعتراض کردم
_بسه دیگه نباید انقدر به خودت فشار بیاری
سرش به سمتم چرخید و گفت
_نمیخوام تمام روز و مثل فلجا روی تخت باشم.
_نباید هم انقدر به خودت فشار بیاری آخه…
_اگه بخوام اون شاهرخ عوضی و سر جاش بشونم باید به خودم فشار بیارم.
نگام کرد و ادامه داد
_برای اینکه تو رو از دست ندم مجبورم.
فکرش هنوز درگیر حرف دیروزم بود.با اینکه خودش خوب میدونست اگه تمام عمرش روی ویلچر باشه من بازم ترکش نمیکنم.
با صدای آرومی گفتم
_من نمیتونم اجازه بدم دوباره با شاهرخ در بیوفتی!

_کسی از تو اجازه نخواست اگه دیر می رسیدن اون حرومی لاشی میخواست بهت دست بزنه
بی اراده پرسیدم
_از کجا میدونی دست نزده؟
ناباور نگاهم کرد و دیگه نتونست رو پاهاش وایسته. داشت سقوط می کرد که سری زیر بازوش رو گرفتم و گفتم
_انقدر لجبازی می کنی که آخر سر منو دق میدی مگه دکتر نگفت که…
همون جا بین دو میله که با کمکشون راه می رفت نشست و با صورتی قرمز و فکی قفل شده گفت
_تو که گفتی به موقع رسیدن… اون عوضی….
جون کند تا ادامه ی حرفش رو بزنه
_اون عوضی کاری باهات کرد؟
_اگه منظورت از کاری اینه که باهام خوابیده باشه، نه… ولی من توی مدتی که اونجا بودم هزار بار مردم آرمین… وقتی میومد سمتم و دست به تنم میزد وقتی اندامم و رصد می کرد… وقتی مجبورم کرد اون لباس باز مسخره رو بپوشم…
چشمم که به صورت از خشم قرمز شدش افتاد حرفم و قطع کردم.
دستش و به زمین گرفت و در حالی که سعی می کرد بلند بشه غرید
_می کشمش حروم لقمه رو.
پشیمون از حرفش خواستم مانع بشم اما آرمین نتونست بلند بشه.
با خشم مشتی به زمین زد و با صدای بلند عربده کشید.
پوست صورتش رو به کبودی می زد
با صدای خیلی بلندی فریاد زد
_لعنتی… لعنتی…اون ولدزنا ی حروم لقمه دست سمت تو دراز کرده و من نمیتونم برم دستش و بشکنم… تقصیر منه… اگه اون شب تو رو نمی بردم و نمی‌دادم دستش اگه نقطه ضعفم و نشونش نمی‌دادم اگه….
نتونست ادامه بده.روشو و از سمتم برگردوند.
دست روی بازوش گذاشتم و ترسیده از داد و هواراش زمزمه کردم
_تو رو خدا آروم…
با اینکه روش اون ور بود اما رد اشک رو روی گونش دیدم و نفسم بند اومد.

آرمین و گریه؟ باید باور کنم آرمینه که گریه می کنه؟ باور کنم اشک روی گونه ی آرمین مغرور و سنگدل منه؟
قلبم به درد اومد و بدترین حس زندگیم رو تجربه کردم.اون قدر بد که خیلی زود صورتم از اشک خیس شد و تند تند گفتم
_غلط کردم… حرف مفت زدم تو روخدا با خودت این کار و نکن آرمین خواهش می کنم… خواهش می کنم جون من…

با پشت دست صورتش و پاک کرد و سرش به سمتم برگشت. بی طاقت خودم و توی بغلش انداختم و هق زدم
_زر مفت زدم آرمین جون من…
دستش روی سرم نشست و با صدای گرفته ش کلامم و قطع کرد
_هیش… باشه!
بیشتر بهش چسبیدم و با هق گفتم
_خیلی دوستت دارم.
صدای خش دارش که توی گوشم پیچید دنیام و زیر و رو کرد
_منم خیلی دوستت دارم.
مات موندم… دستام شل شد و از دور گردنش افتاد. مثل دیوونه ها نگاش کردم و گفتم
_یه بار دیگه بگو!
لبخند کم جونی زد و گفت
_دیگه پرو نشو.
دست و پام سست شد.باورم نمیشه این حرف و از زبونش شنیدم. از زبون آرمین… مرد سنگی…
بین گریه خندیدم… خندم کم کم تبدیل به قهقهه شد. خدایا اون بهم گفت دوستم داره،دیگه آرزویی ندارم.
دستش و بالا آورد و اشک روی گونه مو پاک کرد و گفت
_ببین جنبه نداری. اگه می گفتم عاشقتم کلا می مردی نه؟
نگاهش کردم و به جای جواب دادن دو طرف صورتش و گرفتم و محکم بوسه ای روی لبش زدم.

کامنت ها
ارسال کامنت برای این مطلب بسته شده است !
  • سنچه طور رمان عشق یا لذت را دانلود کنم...
  • adminسلام مجددا برای شما به ایمیلتون ارسال شد لینک دانلود چک شدمشکلی نداشت از دانلود...
  • آرزوسلام من رمان گل سرخ رو ازتون خریدم و پولش رو هم واریز کردم ولی رمان دانلود نمیشه...
  • zahraسلام من از کانال تلگرام vip رو خریدم ولی مثل اینکه ادمین و نویسنده دزد تشریف دار...
  • zahraسلام من از کانال تلگرام vip رو خریدم ولی مثل اینکه ادمین و نویسنده دزد تشریف دار...
  • adminسلام بعد از خرید فایل برا ایمیل شما ارسال میشه که می تونید دانلود کنید...
  • adminسلام بعد از خرید فایل برا ایمیل شما ارسال میشه که می تونید دانلود کنید...
  • فاطمه میرزاییسلام و خسته نباشید،من خریدمش رمان ناژاهی رو ولی دانلود نمیشه...
  • هیوا عبادیفایل رو خریداری کردم ولی برام باز نمیشه...
  • adminسلام فایل برای شما ایمیل شد مجددا دانلود کنید...
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب، بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.