دانلود رمان در امتداد حسرت از ناب رمان
دانلود رمان در امتداد حسرت
خلاصه :
داستان در مورد دختری به اسم یاسی, فرزند طلاق است با بازتابهای بد روحی بر روان نا خودآگاهش که باعث کارهای خلاف بیشمار ( دوست پسرای رنگارنگ ،پارتیهای انچنانی؛سیگار کشیدن و..)میشود
با بازگشت پدر دچار آشفتگی های روحی بیشتری میشود در این میان آشنایی او با پزشک جوان و معتقدی به نام رضا زمینه علاقه مندی و عشق را در او فراهم میآورد ولی اعتقادات و تعصبهای رضا یاسی را که به زندگی بی بند وبار خو گرفته دلسرد میسازد
وبا بی رحمی از رضا جدا میشود ولی نامزد جدید هم به نمیتواند یاسی را خشنود کند بعد از سالها یاسی که متوجه اشتباهاتش شده و توبه کرده دوباره رضا رو میبیند ولی رضا حاضر به پذیرفتن او نیست و…
نیمه های شب بود که با مهرداد مهمانی را ترک کرده و بیرون آمدم. داخل ماشین چون سرم به شدت درد می کرد سرم را به صندلی تکیه داده و چشمهامو بستم که مهرداد پرسید: چیه
یاسی خانوم، چرا ذمغی؟ نکنه از دوستام خوشت نیومد؟
_ نه اتفاقا بچه های خوبی بودن. یه خورده سرم درد میکنه فقط همین.
خنده ای کرد و گفت: خوب عزیزم تقصیر خودته. بچه و چه به این حرفها؟
چشامو باز کردم و با عصبانیت جواب دادم: این فضولیها به تو نیومده و به تو مربوط نیست.
تو فقط منو زودتر برسون خونه.
مهرداد با لب و لوچه آویزان گفت: بد اخلاق، نازک و نارنجی.
تا زمانیکه به خونه برسیم دیگه هیچ حرفی بین ما رد و بدل نشد.
جلوی درب با دلخوری از هم خداحافظی کرده و من پیاده شدم.
بی حوصله و بی حال کلید را بیرون آوردم و درب را
باز کردم و به داخل رفتم. وقتی داخل خانه پا گذاشتم نیلوفر خوشحال جلو دوید و گفت:
_ سلام یاسی جون، می دونی کی اومده؟ اگه گفتی جایزه داری؟
لبخند زنان جواب دادم: سلام فسقلی، کی اومده که باعث شده تو تا این وقت شب بیدار
بمونی؟ مگه فردا مدرسه نداری؟