دانلود رمان دروازه بهشت با لینک مستقیم و رایگان
نوشته asemane shab
داستان درباره ی دختری به اسم عسل هستش که بعد از مرگ مادرش دچار افسردگی میشه و بعد از چند وقت به اصرار دوستش به یک روانپزشک مراجعه میکنه .بعد از مدتی بین عسل و دکتر معالجه ش یک رابطه به وجود میاد که…
بلند شدم به اشپز خ و نه رفتم. لیوانی آب میوه از یخچال در آوردم و
وقتی در یخچال و بستم چشمم به یادداشت مادر افتاد که نوشته بود به خرید رفته و زود برمی گرده.
به اتاقم برگشتم. شروع کردم به درس خ و ندن اصلا حواسم به
اطراف نبود که گوشیم زنگ زد. نگاه کردم مریم بود.
– سلام.
– سلام و زهر مار کدوم گوری هستی؟ زود باش منو علاف کرده!
با تعجب گفتم:
– مگه ساعت چنده؟
– هشت و نیمه بدو دیر شد.
– وایـی وایسا اومدم!
– زود باش دیره!
لباسم و عوض کردم سوئیچ ماشین و برداشتم و به دنبال مریم رفتم و با هم به دانشگاه رفتیم.
دانلود رمان دروازه بهشت
بالاخره کلاس تموم شد و غرغرای مریم شروع:
– وای سرم رفت چقدر بحث می کنن خوبه استاد سر کلاس بود وگرنه
کله واسه آدم نمی گذاشتن اینا دیدی پریسا چی کار می کرد؟
بعد با شکل خنده داری دستشو اورد بالا و اداشو در آورد و گفت:
– اوا استاد ببینینش!
بعد لحنشو عوض کرد و گفت:
– الهی بمیرم استاد سرما خوردین؟
من که از خنده مرده بودم سرمو بلند کردم. پریسا رو دیدم که بالای سر
مریم وایساده و با عصبانیت به ما نگاه می کنه خنده رو لبم ماسید مریم هنوز یه بند حرف می زد.
– اوا استاد چرا نمره ی من پایین اومده؟