این داستان برداشتی آزاد از وقایع یک زندگی است و ماجراهایی که اشخاص در آن تجربه میکنند برداشتی از حقایق یک زندگی می باشد.
داستانی است از زندگی آدم هایی که احتمالا وجود دارند، من آنها را واقعی می پندارم و مطمئنم در گوشه ای از دنیا بدون شناخت از منی که آنها را مینویسم زندگی میکنند!
با تمام مشکلات دست و پنجه نرم میکنند و برای بقا تلاش میکنند
اگر روزی روزگاری آنها را دیدید ، سلام من را به آنها برسانید… !
در دو مفهومِ : دردِ من و در لحظه به کاربرده شده است.
نه به اندازه ی تو که به زنتم رحم نکردی… یا بهتر بگم . به دوستت رحم نکردیمثل همیشه از این شاخه به اون شاخه پرید با پوف بلند بالایی بحث و خاتمه داد و حرف دیگه ای رو پیش کشید.با لحن خاصی گفت: چرا دروغ گفتی که دو ماه و چهار روز و هشت ساعت ازش خبری نداری؟به ساعت مچیم نگاه کردم…یک ساعت پیش این حرف و زده بودمبهش نگاه کردمو گفتم: دقیقا شصت دقیقه قبل گفته بودم که هوس کردم شیشلیک بخورم. این مدت زمان بی خبری از سپنتا حد اقل نیم ساعت قبل تر از هوس شیشلیک بود… اون یادت بود اما این نه….نفسشو تند بیرون فرستاد .دروغ نگفتم آقای مهندس… من ازش هیچ خبری نداشتم… تا همین تماس چند دقیقه پیش…– پس چرا گفتی دوستی که تو توی خونه ی خراب شده اش بودی…خونه ی اون بودم. خونه ی دوستم….. یا بهتر بگم…. خونه ی دوستت… و بهش نگاه کردم .از بهتش هیچ عکس العملی نشون ندادم… نفسمو فوت کردم و کمی دلستر توی جام ریختمو سرمو با نوشیدن طعم استواییش گرم کردم…هنوز میخ بود… هنوز شوک بود.یه لبخند کج زدمو گفتم: چرا همتون ذهن کثیفی دارید…….. فقط داری به این فکر میکنی که یک ماه و دو روز و با سپنتا بودم… حتی یک لحظه هم به ذهنت خطور نکرد که شاید اون تو خونه نبوده باشه …
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.