دانلود رمان دلبر رقاص با لینک مستقیم
مانیا جهت گریز از ازدواج اجباری به هندوستان فرار می کند، رایکا از جانب پدر مانیا مسئولیت دارد که او را به ایران بازگرداند، اما شرایط جوی هوا منجر به کنسل شدن پرواز می شود و آنها مجبورند مدتی …
لعنت به شیطان از دست این کثافت پایم به کجاها باز شد … مردم را کنار زدم تا راهی برای پیش روی داشته باشم … چقدر این مردم بیکار هستند که پول بیخود خرج میکنند! برای پیدا کردنش اطراف را دید میزدم، که صدای دست و سوت سر تا سر سالن را پر کرد … با کنجکاوی برگشتم به پشت سرم … بخاطر نداشتن تعادل افتادم رو زمین … از دردی که در کمرم پیچید چشمهایم را بستم و تا به خود بیایم صدای جیغ کر کننده ای جمعیت گوشم را آزرد.
چشمهایم را با سرعت باز کردم و دیدم دختری بود با موهای پریشان صورتش زیر آن همه آرایش زیاد پیدا نبود … چشمهایش چه رنگی بود؟ شیشه ای؟ مکثی کرد و ناگهان با لبخند به عقب هلم داد … چون تعادل نداشتم افتادم زمین! صدای جیغ جمعیت با این کارش بلند شد! با شروع شدن آهنگ آن دختر بین جمعیت گم شد و من نفهمیدم چی وقت سمت جمعیت رفت … هنوز متعجب اتفاقهای چند لحظه پیش بودم جمعیت هماهنگ همراهش جیغ و داد میکردند
پس دروغ نبود که میگفتند بهترین است! پای یکی از افراد روی دستم نشست به خود نبود؛ میفهمیدم اینجا همه منگ بودند و دعوا کردن همراه شان بدرد جرز لای دیوار هم نمیخورد … به خودم اومدم و با سرعت از جا بلند شدم … نگاهم سمت آن دختر رفت و اندیشیدم نترس تر از من هم بوده، چون این دختر بین این همه آدم گیج و منگ با سرخوشی و بی پروایی داشت میخندید … پوزخندی به خنده های روی لبش زدم ،چه دل خرسندی داشت …
رمان پیشنهادی:
دانلو رمان کابوی و دلبر با لینک مستقیم