دانلود رمان ممنوعه بودی برام با لینک مستقیم
وارد رستوران شدیم و روی یه میز چهار نفره نشستیم، دنبال یه فرصت بودم که با آرمیا حرف بزنم و بهش بگم که همه چی رو میدونم…
میخواستم بفهمم دردش چیه برای همین باید یه جوری برسام و اسا رو دَک میکردم…
برسام:چی بخوریم؟؟؟
+کوفت میخوریم.
برسام:حالا بیا بزن، صورتم سرخ شد.
زدم زیر خنده و گفتم:
+میگم تا غذا اماده میشه تو و اسا برید واسه خونه خرید کنید وسایلارو هم بزارید بعد بیایید که یه دوری هم بزنیم.
آسا:خوب چه کاریه برگشتنی میخریم دیگه.
+ما چمیدونیم شاید تعطیل کنه.
برسام:راست میگی آسا بلند شو.
آسا:باشه پس هرچی برا خودوت گرفتین واسه ما هم بگیرید.
+باشه عزیزم.
دست هم دیگه رو گرفتن و از رستوران بیرون زدن.
با اومدن گارسون چهار تا ساندویچ برگر سفارش دادمو و رو به آرمیا که داشت تو گوشیش چرخ میزد گفتم:
+از همه چی خبر دارم.
برخلاف تصورم شکه نشد و بدون اینکه سرش رو از تو گوشی بلند کنه گفت:
_میدونم.
شکه شدم و نگاهش کردم، هیچی نگفتم که گوشیشو خاموش کرد و بهم زل زد.
_میدونم که میدونی.
+اگه میدونی چرا چیزی نگفتی ها؟؟؟نترسیدی به آسا بگم؟؟؟
_میدونستم نمیگی.
+اون وقت از کجا؟؟؟
_تو برسامو دوست داری و ای ن واسه تو یه موقعیته،نیست؟
کمی هول شدم اما خودمو نباختم و گفتم:
+هه، توهم نزن برسام فقط دوستمه نه بیشتر.
_چشات اینو نمیگه، قلبتم نمیگه، کلا نمیگه.
از لحن تمسخر آویزش دیونه شدم.
+ببین منو من حتی اگه برسامو دوست داشته باشم خیلی وقت ندارماینو میدونی. پس میخوام برسام و آسا باهم باشن.و حتی…
هنوز حرفم تموم نشده بود که گفت:
_دروغ میگی، اون روز تو اتاقت برگه آزمایشتو دیدم، همه چی داره خوب پیش میره بیماریت پسرفت کرده.