دانلود رمان من ارباب توام با لینک مستقیم و رایگان
نویسنده:honney66
خلاصه:داستان از زبون یه دختر خوشکل و پولداره نه خیلی پولدار ..متوسط رو به بالا
..دختر آروم و خوبی هست ولی پایبند دین نیست درسته نماز نمیخونه روزه نمیگیره
یا لباسهاش نسبتا آزاده ولی دل پاکی داره و دنبال کثافتکاری نیست ..بگذریم یه روز
پدر این خانم میاد خونه و یه مسئله ای رو باهاش در میون میزاره که باعث باز شدن
پای یه نفر به زندگیش میشه ..
حالا اون موضوع چی میتونه باشه که باعث بهم ریختن زندگیه این خانم میشه ؟ اونم
زمانی که داره واسه کنکور درس میخونه ؟
دختر داستان : رزا نعمتی ( یه دختر آروم و جذاب و گاهی شیطون و
فوضول ..|||)
پسر داستان: ساشا آریامنش( یه پسر از جد قاجار فوق خشن .بیرحم
.زورگو .مغرور ..و خودپسند )
اوفف خسته شدم با این استاد ایکبیریش همون بهتر که ساعت کلاسی تموم شد
وگرنه جوون مرگ میشدم .با شادیه فراوان از کلاس زدم بیرون به سمت دویست و
شیش صندوقدار سفید رنگم رفتم و با یه جهش پریدم توش کولمو پرت کردم کنارم
.ماشینو روشن کردمو پیش به سوی منـــــــزل
تا رسیدن به خونه نیم ساعتی راه هست پس بهتره یه نموره از خودم براتون بگم
خوبه نه ؟
خب عرضم به حضور مبارکتون که من رزا نعمتی هستم ۱۸ ساله و دارم واسه کنکور
درس میخونم که ایشالله اگه خدا بخواد سال بعد که کنکور دادم قبول شم .حالا بگو
ایشالله
خب خب دختر خیلی خوشکل و نازی نیستم ولی بقیه میگن قیافه ی خوبی داری
.صورت گردی دارم با موهای لخت و خرمائی بلند که تا گودیه کمرم میرسه و
ابروهایی پهن و کشیده که تازگیا تمیزش کردم خیلی خوب شده دماغی سربالا و
عملی که همین ۴ ماه پیش عملش کردم و لبایی قلوه ای و صورتی پوستمم برنزه
و اما بیشترین چیزی که تو صورتم خودنمائیی میکنه رنگ چشمامه چشمایی به رنگ
خاکستری و آبی کمرنگ که به سفیدی مبزنه خیلی دوسشون دارم چون ترکیبی از
رنگ چشای بابام و مامانمه
هیکلمم به لطف باشگاه فیتنس حسابی رو فرمه قد نسبتا بلندی دارم ۱۷۱ و همینا
دیگه و اینکه تک دختر هستم ..