دانلود رمان تصاحب از شیوا اسفندی با لینک مستقیم
نویسنده : #شیوا_اسفندی
✨ ژانر : #عاشقانه_مافیایی_بزرگسال
📑خلاصه:
من اِلوینم…
دختر هجده سالهای که برای فرار از تنهایی قبول کردم یک سال و همخواب رئیس مافیای خشنی بشم که دوازده سال ازم بزرگتر بود و یه عروسک برای رفع نیازهاش، میخواست.
رئیس مافیایی که افتخارش سنگدلیش بود و آدماش بهش لقب شکارچی داده بودن.
قوانین زیادی داشت و مهمترینش، قانونی بود که برای روابطش وضع کرده بود؛ عاشق شدن ممنوع!
متاسفانهعلیرغم اخطارهایی که داده بود، طی زمانی که باهاش زندگی میکردم عاشقش شدم و…
••••●ʝ✮ιи💎
” متيو” توماسو تو راهروی بیمارستان ایستاده. میدونم کاره ای نیست و چقدر وفاداره، اما اون چشمای جوزف لعنتی و توی صورتش داره. کنارش می ایستم و بی اینکه نگاهش کنم میگم: دستور انتقال زن و بچهت رو دادم و فعلا نیازی نیست بدونی کجان. جوزف دنبال شماهام میاد، پس فعلا تو عمارت
میمونی اما دیگه پاتو توی بیمارستان و نزدیک الوین نزار. سر تکون میده و من با گفتن”خوبه” از کنارش میگذرم. به اتاق میرم و به محض دیدن رنگ پریده و چهره بیحال الوین مطمئن میشم که هر اقدامی انجام دادم درسته. هم زمان با رسیدنم کنار تخت چشمای معصومش باز میشه. نمیدونم
باید چی بگم و حرفی ندارم تا این آسیبی که بهش وارد شده و توجیه کنم. فقط دلم میخواد پیشش باشم. اینجوری شاید هیچوقت آسیب نبینه. لباسامو که نگاه میکنه یادم میفته باید عوضشون باید عوض میکردم با این حالش یه سکته رو کم داره. تلاشش برای حرف زدنو که میبینم، ماسکشو کنار
میزنم و بلافاصله بی جون میپرسه: تو خوبی؟ زخمی شد؟اون نباید اینو بپرسه نباید نگران من باشه باید منو بخاطر قولی که بهش عمل نکردم سرزنش کنه. _من خوبم الوين. این خون کساییه که به من خیانت کردن و باعث آسیب رسیدن به تو شدن. باید زود خوب شی. کسی که با منه قوی تر از این حرفاست …