دانلود رمان دلکوچ با لینک مستقیم و رایگان
جدیدترین اثر نغمه نائینی
فصل اول:
گرد و خاک اسبش زودتر از خودش رسید. دلم به هم پیچید تا نزدیک و نزدیکتر شد.
هی خواستم رو بگردانم به باغ پر شکوفه و انگار کنم ندیدمش اما از بالای چینه های باغ، مرا دیده بود،
شاید از خانه ردم را زده بود، یا از کسی خبرم را گرفته و پی ام آمده بود.
وای که اگر از کسی پرسیده بود، چه میکردم؟ بزرگ، خاک کل آبادی را به توبره میکشید.
با دلشوره هی به دور و اطراف سرک کشیدم و زیر چشمی غبار پشت کُرنگش * را پاییدم تا رسید.
دلم لرزید از اخم و تَخمش. کنار چینه ی کوتاه باغ، از اسب پرید و خیره ی من، نفس نفس زد.
نگاه دزدیدم و باز به دور و بر چشم گرداندم مبادا کسی ببیندش، ببیندمان.
چسبید به چینه که تا شال کمرش میرسید، چنگ زد به کاه گل سفت و غر زد: اینجا… تنها چه میکنی؟
دامنم را مشت کردم: هیچ.
گردن جلوکشید: هیچ؟!
_ ها. دلم گرفته بود.
_ مگه نمیبافی؟ قالیت رو از دار پایین کشیدی؟
سر بالا انداختم.
_ نه،…
نفس گرفتم. ترسیدم بگویم بزرگ قدغن کرده پای دار بنشینم.
ترسان باز اطراف را دید زدم و نگاه کردم به صورت آفتاب سوخته اش.
_ برو شفیع، برو… تفنگچی های خان همه جا جولان میدن، سر و کله ی کل مراد و میراب هم الانه پیدا میشه…
اصلا چطور فهمیدی من آمدم باغ؟!
نفس گرفت و سینه ی ستبرش تکان خورد.
_ بی انصاف، دلتنگت بودم.
دامنم را بیشتر مشت کردم و دلم باز لرزید.
_ برو شفیع، جان عزیزت…
با همان اخم و تخم، پرید میان حرفم: عزیزم تویی…
_ شفیع، کسی اینجا ما رو ببینه، خون جفتمون حلال میشه.
دست دراز کرد پر چارقدم را گرفت.
اخمش در هم بود و صورتش خشن اما صداش نرمتر شد.
_ مگه دلت با من نیست؟!
[…] و کامپیوتر(در یک برگه جدید مرورگر باز میکند)نوشته دانلود رمان دلکوچ با لینک مستقیم و رایگان برای موبایل و…نوشته دانلود رمان اسارت خون (جلد دوم لامیا) با لینک […]