دانلود رمان وارث شیخ با لینک مستقیم و رایگان
هانا دختری که عروس شیخ عثمان مصری می شود، دختری که فکر می کند با این ازدواج تمام چالش های زندگی اش به پایان رسیده و در آرامش به روی زندگی اش باز می شود اما هر لحظه یک رسم جدید و یک اتفاق جدید، زندگی او را زیر و رو می کند و این شیخ جذاب مصری را به چالش می کشد، به خصوص پیدا شدن مردی به شباهت عثمان و …
سرمو بلند کردم دیدم خاله اش اخم کرده … با تعجب بهش نگاه کردم که رو به عثمان چیزی گفت … عثمان اما جواب نداد … همه نگاه های اونا اومد روی من … مامانم نگران گفت: چیزی شده؟ … عثمان آروم کنار گوشم گفت: هانا … میشه لطفا شالت رو بزاری رو سرت … با تعجب برگشتم سمت عثمان یعنی اینهمه نگاه و حرف برای چنین چیزی بود؟… خواستم بگم حالا چرا بزرگش میکنن … اما چهره عثمان انقدر کلافه بود و عصبی که چیزی نگفتم
تا دیروز به لباس من کاری نداشتن … از امروز بخاطر یه شال همه به من خیره میشن … شالمو آروم گذاشتم رو سرم و با سنجاق به موهام فیکس کردم … آروم به مامان گفتم: فقط زودتر بریم از اینجا … اونم سر تکون داد … با دعای شیخ احمد صبحانه شروع شد … اما عثمان همچنان کلافه و ناراحت بود … آروم گفتم: بخاطر چی ناراحتی؟ نفسشو با حرص بیرون داد و گفت: از قصد دارن اذیت میکنن