دانلود رمان پایان آوریل با لینک مستقیم
ایستاد مقابل آینه و نگاهش، قفل تصویر چشمانش
شد. اصلا این آینه را با همین هدف گذاشته بود در
این اتاق، که بایستد مقابلش و فارغ از آن دنیای
خاکستری، فقط خودش را ببیند.
کمربند حولهی تنپوشش را کشید و با حرکت
دستانش، حوله از تنش جدا شد و پایین پایش، روی
زمین افتاد.
نگاهش از روی موهای مرطوبش ُسر خورد و
ذرهذره پایین آمد. با دم عمیقی که گرفت، قفسهی
سینهاش حجیم و عضلت شکمش نمایان شدند.
نفسش را در سینه حبس کرد و نگاهش باز هم
پایینتر رفت و بار دیگر از پایینترین قسمتی که در
قاب آینه میگنجید، نگاهش را تا چشمانش بالا کشید
و نفسش را به یکباره رها کرد.
.
مقابل این آینه که میایستاد، هدفش فکر نکردن به
هر آن چیزی بود که ذهنش را مشغول میکرد؛ اما
افکار را همانقدر میتوانست مهار کند که نفس را در
سینهاش.
افکار که برمیگشتند به فضای ذهنش، نگاهش از
چشمانش فراری میشد؛ بار دیگر فرستادشان سراغ
تصویر زانوهایش که در پایینترین قسمت از قاب آینه
نمایان بودند و این بار با وسواس خاصی، تنش را به
تماشا نشست.
جز آن رد کمرنگ بخیههای روی رانش، هیچ
خطوخطوط دیگری اندامش را مخدوش نمیکرد.
انگشتانش را کشید روی جای بخیهها و تداعی صدای
فال ُکن، چشمانش را جمع کرد “وقت نیست؛ بدون
بیحسی انجامش میدیم