خلاصه کتاب
فکر میکردم تمام چیزایی که تو زندگی نیاز دارم رو کنار خودم دارم: تفنگ، هلیکوپتر و برادرانم. البته بیشتر زنها آرزوی زندگی منو ندارن، اما بعد از چیزایی که دیدم و کارایی که انجام دادم، فکر نمیکنم که خودم هیچوقت آرزوی چیزای بیشتری داشته باشم. باشگاه موتورسواری "سوارانِ شبح" خانوادهی منه و من برای اونا هر کاری میکنم. میخوام اونا از هر خطری دور باشن. حتی اگه این خطر، خودم باشم.
فقط یک نگاه کافی بود تا باعث بشه هر چیزی که واسش جنگیدم تا پنهانش کنم کاملا برملا بشه. مامور FBI بودن به اون این قدرت رو میداد که دنیای من رو زیر و رو کنه و اون این کار رو به گونهای انجام داد که من حتی متوجه وقوعش هم نشدم.
چه اتفاقی میافته وقتی یک مامور افبیآی بیشتر از پروندهاش نسبت به شما وسواس پیدا میکنه؟ گارد خودت رو پایین میاری؟ یا ماشه رو میکشی؟
- نام کتاب: ماشه را بکش
- ژانر: عاشقانه_خارجی_بزرگسال