دانلود رمان عشق زمستانی با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان عشق زمستانی با لینک مستقیم
سمانه.......سمانه
اين صداي اشرف بود زود باش.......
چيكار ميكني پس........-
صبر كن بابا الان ميام چه خبرته!
باسرعت از پله هاپايين رفتم اشرف يه زنه حدود 45 ساله بود
كه من با ده تادختر ديگه پيشش زندگي ميكرديم ....
من از 13 سالگي پيشش بودم چون مادرم دقيقا وقتيمنو به دنيا آورد مرد
و منو بابام دائم در حال سفر بوديم
براي راحتي از شر طلبكاري بابام!!!!
اصلا معلوم نبود كجاست و هر چند وقت ميومد
و ازم پول مي خواست تا گندايي كه زده رو درست كنه ......
اين اشرفم ...