دانلود رمان دلنیای عاشق با لینک مستقیم و رایگان
نویسنده:مهدیه مومنی
تعداد صفحات:215
رمان از زبان راوی داستانه.امانقش های اصلی رمان عرفان ودلنیا هستن.عرفان پس ازمرگ پدرش ضربه سختی میخوره ولی چون پدرش به نامادریش علاقه ی زیادی داشته بعد پدرش به نامادریش اعتماد میکنه ولی ضربه بدی میخوره امل دراین بین دختری هم هست که قلب مغرور عرفان رو احاطه میکنه و…
قسمتی از رمان:
سلام…دلنیا.
نفس عمیقی کشید وعرفان برخود لرزید.
به سختی اشکهایش رامهارکرد :
-سلام خوبی؟اتفاقی افتاده؟
عرفان دلش میخواست بگوید چه اتفاقی مهمتر ازاینکه دلتنگ شدم ولی تنها آهی کشید وگفت:
-نه اتفاقی نیا فتاده زنگ زدم بهت تا به طناز بگی من ودوستام فردا میایم شمال.
دلنیا باحیرت گوش کردفکر اشتباه شنیده پرسید:
-میاید اینجا؟
لبخندی روی لبهای عرفان نشست:
-بله…اشکالی داره؟
-نه نه اصلا…فقط…
-فقط چی؟
-تعجب کردم.آخه گفتید کاردارید.
-بچه ها خواستن بیان منم مخالفت نکردم.
دلنیا مکث کرد :
-باشه به طناز میگم.کاری نداری؟
-دلنیا….
-بله؟
-مواظب خودت باش…
صدای بوق باعث شد باتعجب گوشی راپایین بیاورد.جمله وتن صدای عرفان باز درسرش پیچید ولبخند عمیقی روی لبهایش نشست…
طناز باحیرت به دهان دلنیا چشم دوخت:
-چییییی؟
دلنیا گوشهایش را گرفت:
-واه…داد نزن دختر کر شدم که.
-درست بگو ببینم دلنیا عرفان دقیقا چی گفت؟؟؟
-این دفعه ی ۷که میپرسی این سوالو .گفت دارن میان اینجاااااا.
طناز یک تای ابرویش را بالا انداخت:
-نگفت باکی؟؟؟
-گفت بچه ها خواستن بیان منم مخالفت نکردم
طناز ازجابرخاست:
-Ok.باید ویلا رو تمیزکنیم تا برای ورودشون حاضرباشه.
هرپنج دختر مشغول کاری شدن.سنگهای ویلا از پوست تنقلات وتخمه دیگه مشخص نبود.تامارا جارو برقی را روشن کرد ودلنیا مشغول شستن آشپزخونه شد.پارمین وتانیا مشغول جابه جایی لوازم شدن وطناز برای تمیزی اتاق ها به طبقه بالا رفت