دانلود رمان همه هستی من
نویسـ✍?ـنده:
Sun daughter(خورشید. ر)
خلاصه:
روایت زندگی خانواده ایست که فرزند آخرشان مانی با تمام نخواستن ها ماند…
روایت عشق پاک دو جوان…
رمانی فوق زیبا با نثری دوست داشتنی
پایان تلخ
#عاشقانه #طنز
صفحه ی اول رمان:
همانطورکه زیرلب شعری رازمزمه میکرد سیب زمینی هاراداخل تابه ریخت.
صدای جلزوولزشان درون تابه باصدای خودش درآمیخته شد.
پیراهن آستین کوتاه فیروزه ای رنگی به تن داشت که تاکمی پایین تراززانوهایش می رسید.
مشغول هم زدن محتویات تابه بودکه حس کردجریان برق به اومتصل کردنددرصدم ثانیه پوست تنش
مثل پوست مرغ دون دون شدوبه سرعت به عقب چرخیدمانی پشت گردنش رابوسیده بود.
بانوک کفگیرمحکم به سرش کوبیدوباصدایی بلندوعصبی گفت: هزارمرتبه بهت نگفتم مثل جن بوداده یه دفعه
پشت سرآدم نیا. نگفتم ازاین لوس بازیات بدم میاد. نگفتم من به این کارات حساسیت دارم. آلرژی دارم.
مورمورمیشم. گفتم یانگفتم.
گوشش راپیچاندوباکفگیربه سرش میزد.
مانی باصدای بلندمی خندید. درمیان خنده گفت: گوشم کنده شد. توروخدا. آخ. باشه. باشه. مرگ مانی
ول کن. فروغ جون غلط کردم. فروغ جون. توروخدا
ولش کردوبه سمت ظرفشویی رفت تاکفگیرش رابشوید.
مانی غرغرکنان گفت: اه چرب وچیلیم کردی. حالاشام چی چی دارم.
فروغ: علیک سلام.
مانی تعظیمی کردوگفت: سلام برتوزیباترین بانوی مشرق زمین. حالاشام چی داریم؟
فروغ: کوفت. میخوری؟
مانی صدایش رازنانه کردوباعشوه گفت: درشان یه انسان باشخصیت نیست که مثل لاتای کوچه بازار
حرف یزنه. درست نمیگم فروغ خانم؟
فروغ درجوابش چشم غره ای رفت وساکت شد.
مانی: حالاباباکجاست؟ بلاخره سرشوکردی زیرآب؟؟