قسمتی از متن رمان:
آلمانی آتدیم خاراال.
گالدی ساراال ساراال.
ای ساری کهنه هارا مارالی سان.
ساغول ساغول گ…
هم زمان با آواز خوندن ؛ صورتم رو خم کردم و به چهره ی لرزون خودم توی آب لبخند زدم.
رنگ چشمام توی روشنی آب میدرخشید.
انگشتم رو توی آب ؛ توی چشم چپم فرو بردم.
تو رو دوست دارم.
حاال نوبت به چشم راستم بود.
تو رو هم دوست دارم.
سرخوش دستم رو کامال توی آب چشمه زدم و لبهام رو پایین کشیدم و چند قلپ آب خوردم.
آخیش ؛ هیچی خوشمزه تر از این آب روشن و روان نیس. گره ی شل شده ی روسری گل دارم رو از پشت محکم کردم و مشغول
شستن رخت چرکا شدم. کار هر روزمه. آماده کردن صبحانه ؛ جمع کردن سفره و رخت چرکا و آوردن و شستنشون لب آب رودخونه
.با پشت دست پیشونیم رو خاروندم و بازم چنگ زدم.
المانی اتدیم خاراال.. .
_هو دلدار باتوام دلدار این صدا آنات نیست ؟
با این حرف رقیه دست از آهنگ خوندن و هنرنمایی با اون صدای داغونم کشیدم ؛