دانلود رمان ملکه برفی با لینک مستقیم و رایگان
خلاصه ی داستان: سانا یه دختر نیمه تخس و شیطونه که به همراه دوتا از دوستاش داره ترم تابستونه ی دندون پزشکیشو می گذرونه.دختر قصه ی ما اصلا اهل کلاس گذاشتن و این حرفا نیست…
.روزی که داستان از اون جا شروع می شه یه روز مثل بقیه ی روزاست اما توی اون روز با یه نفر آشنا می شه که…
.
قسمتی از رمان:
هر لحظه وُلوم صداي شراره بالا تر مي رفت و اعصابمو خط خطي مي کرد.180 درجه چرخيدمو رو شکمم خوابيدم . دو طرف بالشمو محکم چسبوندم به گوشم تا صداشو نشنوم ولي مگه مي شد؟عين ضبط صوتي که نوار خراب توش گذاشته باشن يه ريز داشت صدام ميزد و ديگه داشت رو اعصابم مار پله بازي مي کرد.
ديگه واقعا تحمل شنيدن صداشو نداشتم .
واسه همين چشمامو تا نيمه باز کردم و غرولند کنان گفتم:بابا بذار بخوابم.آرزو به دل موندم يه روز صبح مث بختک نيوفتي به جونم!
با حرص گفت:منم آرزو به دل موندم يه روز خودت مثل بچه ي آدم از خواب بيدارشي.
هميشه بايد يه نفر باهات دعوا کنه و کشتي بگيره تا بيدار شي.
حرفاشو از يه گوش مي شنيدم و از اون يکي گوشم شوتش مي کردم بيرون.
بي اختيار به حالت قبلي برگشتم و باز آروم آروم چشمامو بستم.
وقتي ديد پلکم سنگين شده آمپرش رفت رو صد و اخلاقش مگسي شد:سانا پاشوووو.
اين همه گلومو پاره مي کنم و انرژي صرف ميکنم تا بيدارت کنم
تا به دانشگاه دير نرسي اون وقت به جاي يه جو تشکر مي گيري مي خوابي؟
اصلا ب درک.تا ظهر کپه ي مرگتو بذار و مث يه تيکه گوشته گنديده ي لَشت و لوشت بيفت رو تخت و عينه ميت بخواب.