دانلود رمان سرنوشتی که خدا ننوشت با لینک مستقیم و رایگان
اثری اجتماعی است که شما در آن عشق به معشوق واقعی را تجربه خواهید کرد.
بعضی اوقات دو نفر به هم قول میدهند که با هم باشند؛ بین آنها رابطهای عاشقانه شکل میگیرد؛ در خواب و بیداری با هم هستند. اما همیشه خواستن دو نفر کافی نیست. گاهی شرایط یا گذشتهی آدمها باعث میشود که آن دو نفر از هم دور شوند؛ چشمانشان را باز میکنند و میبینند که فاصلهی زیادی بینشان است.
مادرم با وجود اون همه سختی، من و داداشم رو بزرگ کرد.
تو افکار خودم غرق شده بودم که مادرم اومد سمتم…رو مبلی رو به روی من نشست، لبخندی زد و گفت:
_چیزی شده رها؟ خیلی تو فکری!
سرم رو انداختم پایین… وای فهمیده که این روزها، یک مرگم هست. حالا چی کار باید میکردم؟
مادرم گفت:
_رها! حالت خوبه؟
لبخند مصنوعی زدم:
_ آره، خوبم
_ مطمئنی؟
_ آره
مادرم چشمهاش رو ریز کرد و با صدای آرومی گفت:
_ من به بچههام دروغ یاد ندادم.
کسیام که دروغ بلد نیست، بلد نیست دیگه!
توام بلد نیستی! صدات میلرزه موقع راست نگفتن…انگشتهات رو مدام به هم گره میدی …
دهنت خشک میشه…تو چشمهامم نگاه نمیکنی.
_ میتونم بعداً قضیه رو بهتون بگم؟
_ پس قضیهای هست…
سرم رو پایین انداختم…آخه چطور میتونستم به راحتی بگم که عاشق شدم اون هم عاشق کسی که فامیل نیس… چطور میتونستم به مامانم بگم که مامان، من عاشق اونم …اون رو میخوام، نه کس دیگه رو..