دانلود رمان عهد شکسته با لینک مستقیم و رایگان
دانلود رمان: عهد شکسته
? نوشته: لیلا رمضانی
?
کلید را به در انداختم که در خانه باز شد و مادر جلوی در ظاهر شد و نگاهی به سر تا پایم کرد
و گفت: میبینم کشتیهایت دوباره غرق شده… صبح کجا غیبت زد؟
با بی حوصلگی گفتم: رفتم دیدن شاهرخ!
مادر که منتظر بقیه حرفم بود گفت: خوب… سرم را زیر انداختم
و گفتم: من او دیگر کاری به هم نداریم البته از همان اول هم با کاری نداشتم مادر.
دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: یگانه خوب فکرهایت را کرده ای؟
نگاهی به او کردم و گفتم: مادر جون شما که بهتر از قلبم خبر داری تصمیم دارم هر دو آنها را فراموش کنم…
بهتر است دیگر فکرش را نکنی استراحت کنی در ضمن اگر او سوالی پرسید
جوابی نده که از این به بعد با من طرف است دلم نمی آمد مادر بیشتر از این ناراحتی ام را ببیند لبخندی زدم
و گفتم: شال و کلاه کردی؟
مادر به طرف ماشین رفت و گفت: دلم توی این خونه پوسید دارم به دیدن بی بی می روم
و سوار ماشین شد و از پنجره نگاهم کرد
گفت: بی بی هر وقت مرا میبیند سراغت را از من میگیرد خیلی وقت است دیدنش نرفته ای حتما ” به دیدنش برو حق مادری به گردنت دارد… هفت و هشت ماهی بود به دیدن عزیز نرفته بودم
در حالی که سرم را زیر انداختم گفتم: سلام برسان و بگو حتما” به دیدنش برو و بعد با چندتا بوق از خانه بیرون رفت.
چون هوا سرد بود و نم نم باران می آمد سریع در را بستم و به حالت دو وارد ساختمان شدم که پدر را که در حالیکه نگران و عصبی به نظر میرسید دیدم که با گوشی تلفن صحبت میکرد….