دانلود رمان بی تا از با لینک مستقیم بهاره حسنی
نویسنده : #بهاره_حسنی
✨ ژانر : #عاشقانه
📑خلاصه:
پدر امیر و پدر بی تا، دوستان قدیمی و صمیمی هستن.. امیر ازدواج ناموفقی رو پشت سر گذاشته و حاضر به ازدواج دوباره نیست، اما پدرش شرط واگذاری مدیریت شرکتش رو به امیر، ازدواج با بی تا گذاشته.. بی تا ناگزیر به ازدواجه چون پدرش بیماره و درآمدشون ناچیز.. در دوران عقد امیر و بی تا، پدر بی تا میمیره و بی تا ازدواج رو بهم میزنه.. حالا بعد از دوسال بی تا برای امیر کار میکنه و امیر متمایل و علاقه مند به بی تا شده ولی……….
تماس را قطع کرد و همانطور که با انگشت خاک روی برگ های گلدانش را پاک میکرد به مکالمه اش فکر کرد. دستش هنوز میلرزید. پدرش صدایش کرد و او هم یک نفس عمیق کشید تا حالش مثل همیشه شود. پدرش تیز بود و به محض دیدنش میفهمید که چیزی شده است دوباره تلفن اش زنگ خورد نگاهی به شماره کرد. ساحره بود. کمی سرش را به طرف در اتاق چرخاند و بلند گفت: الان میام رستم جون! دارم با ساحره حرف میزنم بعد گوشی را برداشت. تماس ساحره مثل بقيه کارهایش سر موقع و به جا و مفید بود.
میتوانست به بهانه حرف زدن با ساحره کمی برای مساعد شدن حالش زمان بخرد. _سلام عزیزم. _سلام بی تا جون خوبی عزیز؟ چی شد؟ تماس نگرفتن باهات؟ صدایش را پایین آورد و پچ پچ کنان گفت: همین الان قبل از اینکه تو زنگ بزنی، زنگ زدن. _خب خب!… چی شد؟ صدای ساحره نشاط پیدا کرد. دقیقا مثل صدای خودش زمانی که تماس را جواب داده بود. باز هم صدایش را پایین آورد و گفت: ساحره اینها منشی نمیخوان کارگر میخوان. برای لحظه ای به نظر رسید که ساحره لال شده است. _الو هستی؟ بعد صدای نفس