دانلود رمان یک تبسم از مامیچکا با لینک مستقیم
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، درام
خلاصه رمان:
منصور و شیرین زندگی جالبی ندارند. پر از کشمکش و سردی، تنها دلخوشی شیرین دخترشان شادی است و تنها ریسمانی که اون را در این زندگی نگه داشته است ولی برای منصور اینطور نیست، بالاخره تصمیم به جدایی می گیرند ولی چیزها انطور که شیرین میخواهد پیش نمیرود…
قسمتی از رمان :
به راننده تاکسی آدرس پارک نزدیک خانه را دادم و شادی را آنجا .بردم تا نزدیکی های غروب فقط بازی کردیم.
هم میخواستم حال و هوای شادی عوض شود و دیگر بق کرده و ناراحت نبینمش و هم اعصاب خودم کمی آرام بگیرد.
دوست نداشتم مامان مرا اینطوری ببیند و روی اعصابم راه برود. از حق نگذریم شادی آتشش را سوزاند.
در پارک انگار دکمه اش را زده باشند فقط دوید. با کفش های پاشنه بلند نمیتوانستم پا به پایش بدوم و این برنده شدن یعنی خیلی خوشحالش میکرد.
بالاخره شادی را راضی کردم که از پارک دل بکند تا به خانه برگردیم.
سر راهمان برایش کیک شکلاتی هم خریدم. همانی که دفتر بابا منصور برایش سفارش داده بودند ولی به دستش نرسید.
با خنده و جیغ جیغ هایش وارد خانه شدیم.
از کفش های جفت شده روی تراس فهمیدم مهمان داریم. یکی از همسایه ها بود سلام کردم.
شادی هم چون خوش خوشانش بود بلافاصله بعد از من سلام کرد.
زن با لحنی که اصلا خوشم نیامد احوالپرسی کرد.
نگاهی به مامان انداختم خیلی تو خودش بود این را از حالت هایش میفهمیدم.
خانم همسایه همانطور که ایستاده بود کیف و چادرش را برداشت و خداحافظی کرد و رفت.
مامان تا در خونه بدرقه اش کرد و من هم به اتاقم رفتم.
در آیینه چشمم به خودم افتاد رد رژی که در آسانسور زده بودم هنوز روی لبایم بود…