رمینا که به تازگی پدر و برادر و ثروت خانوادگی را از دست داده ،برای امرار معاش خود ومادر در شرکتی خصوصی به عنوان منشی استخدام می شودوبا حاضر جوابیهای خود توجه ……
بی حوصله روی صندلی تکانی خوردم و به دخترانی که با اضطراب کتاب های خود را ورق می زدند
و با عجله مطالبی را میخواندند نگاهی کردم. ناخوداگاه لبخندی بروی لبانم نقش بست.
زیر لب گفتم: این همه دنگ و فنگ برای منشی گرفتن خیلی مسخره اس! در همین هنگام در باز شد و دختری با قیافه غمگین و درهمی بیرون آمد
و در حالیکه زیر لب می غرید از در خارج شد.
از شانس افتضاح من، آخرین نفری بودم که مصاحبه و گزینش می شدم.
از بی کاری بی حوصله شده بودم.
کتاب شعری را که همیشه همراهم بود
، از کیفم بیرون کشیدم و شروع به خواندن کردم.
هنوز یک صفحه را به پایان نرسانده بودم که دختری با حالت نگران پرسید: – ببخشید خانوم. مگر از شعر و این چیزام سوال می کنند؟ باحالت تدافعی گفتم: – شعر و این چیزام دیگه یعنی چی؟ – منظورم ادبیاته دیگه. – نخیر اگر از ادبیات توی مصاحبه و گزینش سوال می پرسیدند
شما یاد میگرفتید که چه کلماتی توی جمله تون بکار ببرید و چه کلماتی به کار ببرید. دوباره با حرص گفتم: شعر و این چیزام! دخترکه خیالش از این جانب راحت شده بود بی توجه به من که هنوز عصبانی بودم دوباره مشغول زیرو رو کردن کتابش شد.
یک ساعت بعد بالاخره پیرمرد آبدارچی نام مرا صدا زد. تا به حال از شنیدن نامم تا این اندازه خوشحال نشده بودم.
سریع از جا برخاستم و به طرف اتاق مصاحبه رفتم و در همان حال که روسری ام را جلوتر می کشیدم چند ضربه به در زدم و وارد شدم.
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.