دانلود رمان یک قدم تا یاد تو با لینک مستقیم و رایگان
دختری از تبار درد و غم، مسیری که زندگی برایش تعیین می کند و همراه با خودش می برد.
پسری از تبار سنگ و انتقام، مسیری که خودش به زندگیش تحمیل می کند و…
رازهایی برملا می شود که به داستان هیجان می بخشد…
قسمتی از رمان
با حس سرگیجه چشمانش را باز کرد.
سیاهی مطلق بود، به چشمانش بیشتر فشار آورد تا بهتر ببیند و همینطور به مغزش فشار آورد که چی شده؟
تمام حس های پنج گانه اش به کار افتاد.
صدای شیون و گریه از هر جای خونه به گوش می رسید. با دیدن سیاه پوشی خاله اش همه چیز برایش تمام شده به حساب اومد.
مثل فشنگ از تخت پایین پرید، مثل گنجشک زیر باران مانده می لرزید شاید از غم…
شاید از ترس تنهایی…
با هق هق به زور به پای خاله اش افتاد.
تیدا سعی کرد سحر را از پایش جدا کند ولی مگر می توانست؟
_سحر عزیزم پاشو قربونت برم.
تیدا هم دست کمی از حال سحر نداشت دردانه خواهرش الان زیر خروارها خاک خفته است.
_خاله، مامان کو؟