دانلود رمان گل یا پوچ با لینک مستقیم و رایگان
مردی از جنس سنگ مغرور ولی در عین حال با خدا، که تمام زندگیش را روی پاهای خود ایستاده و دختری از جنس شیشه که سعی می کند زندگی خود را با تمام مشکلاتش زیبا بسازد. قرار گرفتن این دو جنس عجیب در کنار یکدیگر،هارمونی زیبا از خلقت خداوند ایجاد کرده است… این بار شیشه سنگ را عاشق می کند و سنگ نیز شیشه را مرحم میشود.
قسمتی از رمان :
صدای خش خش برگ های پاییزی زیر پایم لذتی بی پایان را به بدنم منتقل می کرد.
هوارو به سردی می رفت وباد سرد گونه هایم را شلاق میزد.
صدای تق تق پاشنه های کفش هایم در این صبح در خلوته کوچه می پیچید.
کوچه ای خالی از آدمها و پر از خاطرات…
گونه ام خیس شد… بازم بارون … همون دوست قدیمی و پاییزی… بارون تولد دوباره من.
از کوچه بیرون رفتم و کنار خیابون ایستادم، اولین تاکسی امروز هم جلوی پایم ترمز کرد… کلاس استاد رضوی تنها کلاسی بود که آرامشمو ازم می گرفت … نگاه های سمجانه استاد روی صورتم عصبیم می کرد.
شیش ماهه پیش استاد رضوی با موهای جو گندمی و صورت سبزه اش و اون چشای عسلیش توی چشمام نگاه کرد و پیشنهاد ازدواج داد… دلیل علاقه ش نسبت به شاگردشو نپرسیدم و با این دلیل که قصد ازدواج ندارم درخواستش رو محترمانه رد کردم.
اما از شانس بدم استادی بهتر از اون برای این ترم پیدا نکردم و به اجبار دوباره شاگردش شدم و حالا پچ پچ دخترا و خنده های همکلاسی هام آزارم میداد…