دانلود رمان پرتره با لینک مستقیم و رایگان
ماجرای اتفاقات عاشقانه بین دو دانشجوی عکاسی به نام های پدرام و هستی است
که با به وجود امدن مریضی هستی و ورود یک زن به نام سحر به داستان رابطه ی پدرام و هستی دچار مشکلاتی میشود و…
قسمتی از رمان:
تا حالا شده از کسی خوشت بیاد؟
نه از قیافشا، چجوری بگم؟ از نوع رفتارش، از اخلاقش، نمیدونم، اصلا همینجوری الکی خوشت بیاد از کسی.
حاضر بشی براش هرکاری بکنی، بخوای دنیا رو به پاش بریزی تا خوشحال شه، تا فقط یه لبخند بزنه.
اگه مریض بشه یا ناخوش احوال بشه، اگه یه ذره خون از دماغش بیاد،
اگه یه تار مو از سرش کم بشه، شب و روزت بهم بریزه، نگرانش بشی، افسرده بشی، هرکاری بکنی تا خوب بشه.
تا حالا شده؟
این یه حسه.
میدونی اسم این حس چیه؟
عشق!
قطعا همه عاشق پدر و مادر و خواهر و برادرشونن. اما من منظورم عشق به کس دیگه ایه.
عاشق که بشی شب و روز به فکرشی، اگه ازش دور بشی دلت میگیره،
اگه پسر باشی براش غیرتی میشی، نمیزاری کسی یه نگاه چپ بهش بکنه،
اگرم دختر باشی دوست داری بهش تکیه کنی، خودتو براش لوس کنی.
خلاصه بگم این عشق یه مرضه، درمون نداره، وقتی مبتلا بشی، باید دست عشقتو بگیری ببری پیش عاقد،
تا عشقت بشه خانوم خونت، تا بشه اقای خونت، گرمای خونت، تازه اون موقعس که کم کم میفهمی زندگی چیه.
اما، تا بیای بفهمی چی به چیه میبینی بابا شدی، میبینی مادر شدی و بهشت رو پهن کردن زیر پات.
تازه اون موقع است که وقتی بچت میخنده جیگرت حال میاد، تازه اون موقع است
که باز عاشق میشی، عاشق بچت، میخوای دنیارو بریزی به پاش، هرکاری میکنی تا خون از دماغش نیاد،
اگه پسر باشه مرد بار بیاد، اگرم دختر باشه، بشه مثل مادرش، بشه یه شاخه گل که فقط تو بهشت پیدا میشه.