قسمتی از متن رمان: هواسرد بود بارونم شروع به باریدن کرده بود دستمو تو پالتو پاییزم فرو کردم کلافه باز به خیابون نگا کردم پس مینو کجا موند گوشیمو بر داشتمو برای ۱۰۰مین بار بهش زنگ زدم بازم مشترک مورد نظر خاموش…. باحرص گوشیمو تو کیفم پرت کردم رفتم کنار خیابون تا تاکسی بگیرم اما تو این وقت ظهر تو این منطقه یه تاکسیم رد نمیشد بیخیال تاکسی شدم شروع به راه رفتن کردم زیر لبم شروع به حرف زدن با خودم کردم اخه وقتی نمیتونی بیای چرا قول میدی دختر خودسر بارون شدت گرفته بود منم قدمامو تند کردم تا یه سرپناه پیدا کنم همون لحظه یه بنز مشکی از بغلم رد شدو هرچی اب تو پیاده رو جمع شده بود به من پاشید با بهوت به خودم که سر تاپام گلی شده بود نگا کردم…
به ماشینه نگا کردم که داشت راهشو ادامه میداد با حرص با صدا بلند هرچی امد تو دهنم گفتم: _اخه الاغ نمیبینی زمین خیسه باسرعت میری وقتی رانندگی بلد نیستی برو خر سوارشو هی.. امدم ادامه بدم که با داد یه نفر به خودم امدم با تعجب سرم اوردم بالا یه کفش مردونه مشکی شلوار مردونه مشکی پیرهن مشکی اخی فکر کنم از عزاداری برگشته حالا به صورتش رسیده بودم لبایه برجسته چشمو ابرو مشکی همینحوری به لباش ذل زده بودم که باصداش به خودم امدم _ خانم به چی ذل زدین به سرعت نگامو از صورتش گرفتم یه دفعه چشمم به بنز افتاد این همونه که منو خیس کرد با خشم برگشتم طرفش
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.