دانلود رمان هزار و یک شب گناه من با لینک مستقیم و رایگان
دختری به نام شهرزاد بود که با برادر بیکار و مادر معلولش زندگی میکرد و برای رفع خرج و مخارج زندگی مجبور شد
در خانهای که استادش معرفی کرده کار کند.
با وارد شدن به آن خانه و شروع کار، زندگی شهرزاد تغییر کرد و اتفاقات غمانگیزی رخ داد.
اکنون در رمان هزار و یک شب گناه من، ۲ سال از آن روزها گذشته و شهرزاد در نبود آرین روزهای سختی را پشت سر میگذارد اما شهرزاد نمیتواند با نبود آرین کنار بیاید و بین دوراهی بزرگی در زندگیش قرار گرفته است…
همگی با اتومبیل شاسی بلند آرین به فرودگاه رفتند و منتظر ماندن تا پرواز اعلام شود.
شهرزاد و ستیلا لحظهای دست یکدیگر را رها نمیکردند. ستیلا که بغض گلویش را گرفته بود
گفت: شهرزاد تو رو خدا بیخیال شو. خودتو به کشتن نده. منم میخوام انتقام خون برادرم گرفته بشه اما نمیخوام تو این راه تو هم از دست بری.
شهرزاد فشار مضاعفی به دست ستیلا وارد کرد و گفت: نمیشه ستی…. من کم زحمت نکشیدم تا به این مرحله برسم. حالا تو ازم میخوای بیخیال شم؟ کاری نداره! قول میدم تا پیداش کردم و یه گلوله به سرش…درست همونجایی که پیشونی آتیلا سوراخ شد شلیک کردم برگردم! زنده!
– چقدر ساده از کشتن حرف میزنی؟
– سادهست! سادهست اگه فکر کنی اون یه بیگناه رو به ناحق کشته!
– مسافرین پرواز 568 به مقصد اوتاوا به گیت ۳ مراجعه کنند.
صدای پیجر فرودگاه بود. هرمزخان گفت: پرواز ماست.
همه بلند شدند و بالاخره بغض ستیلا و شهرزاد شکست. هر دو میترسیدند از اینکه آخرین دیدارشان باشد. شهرزاد ستیلا را به خود فشرد و گفت: سلاممو به مامان و بابات برسون….به آتیلا برسون…حواست باشه رو سنگ قبرش خاک نشینه!