دستم و به کمرم زدم و گفتم
_تو که عاشقی چرا حال من و نمی فهمی؟
ترانه ترسیده از جاش پرید و مهرداد پوفی کرد و گفت
_یه دقیقه از دست شما آسایش نداریما یا اون نیم وجبی جیغ و داد میکنه یا تو یه جا یه گند جدید میزنی.یه دقیقه نشد با زنمون خلوت کنیم.
ترانه با چشم غره ای به مهرداد گفت
_چرا این جوری میگی بی حیا؟
پوفی کردم و گفتم
_بابا راه و باز کن من برم قول میدم تا سه روز ترمه رو نگه دارم مزاحم شما نشه خودمم که کلا محو میشم. بابا من یه غلطی کردم آرمین و لو دادم به قرآن بره زندان میمرم مهرداد اون وقت غصه میخوری که چرا حرفم و جدی نگرفتی.
با اخم گفت
_اون اذیتت کرده چرا انقدر نفهمی؟
_ترانه اذیتت کنه دست از دوست داشتنش میکشی؟ چپ نگاه نکن جواب من و بده.
سکوت کرد.ملتمس گفتم
_بذار سعیم و بکنم.به قرآن عشقت با چاقو تیکه پارت کنه باز تو با تیکه هات میدوئی دنبالش. بذار برم دنبالش مهرداد لطفا..
ترانه به ساق پای مهرداد کوبید و گفت
_بذار بره…بعدا پشیمونیش واسه جفت تونه.
انگار حرفام قانعش کرد سر تکون داد و گفت
_باشه برو حالا که میخوای خودت و بدبخت…
نذاشتم حرفش تموم بشه. به سمتش دویدم و بعد از بوسه ی محکمی که از گونه ش گرفتم گوشیم و برداشتم و از خونه بیرون زدم.
توی آسانسور شماره شو گرفتم و وقتی صدای نحس زن و شنیدم که گفت خاموشه تمام تنم از استرس پر شد.
حالا چه طوری با خبرش میکردم که مهرداد جاشون و لو داده؟
اون شب انقدر مست بودم که آدرس دقیقش رو هم یادم نمیومد.
از هتل بیرون دویدم به امید اینکه هنوز برای حمل محموله ش نرفته باشه.
تاکسی گرفتم و خودم و به هتلش رسوندم اما در کمال بدبختی فهمیدم از صبح برنگشته.
مثل مرغ سر کنده دور خودم پیچیدم و از همه سراغش و گرفتم اما هیچی به هیچی..
ناچارا شماره ی مهرداد و گرفتم.بعد از کلی بوق صدای گرفتش توی گوشم پیچید
_بله هانا؟
نفس بریده گفتم
_آ.. آدرس… آدرس ندارم. اون شب بهت گفتم کجا میرن؟یادم نمیاد؟
بی حوصله و گرفته گفت
_دیگه نگرد دنبالش هر چی بوده تا الان تموم شده رفته برگرد خونه یا بیام دنبالت کجایی؟
اشک از چشمم سرازیر شد و گفتم
_خودم میام.
تلفن و قطع کردم و با گریه روی مبل چرم توی لابی نشستم و سرم و بین دستام گرفتم.
خاک بر سرت هانا که گند زدی. آخه احمق تو که بدون اون نمیتونی زندگی کنی چرا لو دادیش؟
اگه بگیرنش و اعدامش کنن؟اگه فرار کنه و آواره بشه؟ اگه تیر بخوره؟اگه…
از جام پریدم
داشتم خفه میشدم اگه هوای آزاد بهم نمیخورد روانی میشدم
سرم و پایین انداختم تا کسی اشکام و نبینه
از هتل بیرون رفتم. شب بود اما هیچ اهمیتی نداشت.
شروع به راه رفتن کردم اما بیشتر از چند قدم نتونستم برم و در نهایت گریون یک گوشه از چمباتمه زدم و هق هقم اوج گرفت.
اون از من متنفر میشه.اون طوری که مهرداد گفت حکمش اعدامه اون وقت منم همراه آرمین میرم
نمیدونم چه قدر اون جا نشستم. در نهایت بوی عطر آشنایی زیر دماغم پیچید و صدای مردونه ای از بالای سرم گفت
_واس خاطر من این طوری مثل گداها نشستی و آبغوره میگیری؟این پول خوردا رو دیدی کنارت جمع شده؟ راستش و بگو واسه خاطر منه یا شغل جدیدته که با اشکات پدر ملتم در بیاری؟
سرم و بالا گرفتم و با دیدن آرمین برق از سرم پرید. حتی توان تکون خوردن هم نداشتم.
با لبخند محوی گفت
_چشات چرا مثل بادمجون شده؟
با حیرت گفتم
_تو…
دستش و به سمتم دراز کرد و گفت
_زود… زود بلند شو یکی من و با تو ببینه آبرو برام نمی مونه. دماغش و نگاه.. مثل بچه ها…
نذاشتم حرفش و تموم کنه. خودم و توی بغلش پرت کردم و گفتم
_عوضی زنده ای؟
_چرا راه به راه مثل چسب می چسبی بهم؟هم خودت با جاسوس بازی حرفام و گوش میدی و به اون داداش دیوثت لوم میدی هم واسه من اشک تمساح میریزی؟دماغ تو پاک نکن به لباس من.
متعجب به صورتش نگاه کردم. با طعنه گفت
_توی الف بچه فکر کردی می تونی من و دور بزنی؟ گنده تر از تو با نقشه های بین المللی نتونسته جاسوس کوچولو… سری بعد خواستی انتقام بگیری یه راه بهتر از پلیس پیدا کن.
با تته پته گفتم
_ی… یعنی تو…
وسط حرفم پرید
_یعنی من جون سختم باید یه فیلم برای خودم بسازم از پشت می خورم،از جلو میخورم،بابام.. ننم.. رفیقم.. زنم.. هر کی به ما می رسه یه خنجر میزنه اما میبینی؟پر زخمم اما می خندم من دهن هر کی باهام بازی کرده رو سرویس کردم و میکنم..
معنادار نگاهش کردم و گفتم
_قرار به صاف کردن باشه من باید دهن تو صاف کنم.چون که…
_باز ميخواي یه تومار گله کنی؟ بسه بابا خستم کردی بس غر زدی.
ازش فاصله گرفتم. با پشت دست اشکام و پاک کردم و گفتم
_باشه…خستت کردم،ازم متنفری،فکر کنم بهتره جدا…
با پشت دست ضربه ی آرومی به صورتم زد و گفت
_ادامه بدی محکم ترش و میخوری.موهات رنگ دندونات سفید بشه زن من میمونی.
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم
_اون وقت تا وقتی موهام رنگ دندونام بشه تو میخوای انتقام بگیری؟
خندش گرفت و گفت
_همش انتقام نه… چیزای دیگه هم هست.
_مثلا؟
_میخوای حرف بکشی؟کور خوندی من تنها حرفی که میتونم بت بزنم اینه که حتی با وجود این قیافه ی تخمیت دلم لک زده اون هیکل گندت امشب لش کنه روم.دل تو هم که تنگمه بیا تا صبح از حضورم لذت ببر که تا شنبه باید ایران باشیم.اینجا زیاد بهت خوش گذشته ولی باید یادت بندازم جنابعالی دانشجویی.
خندیدم و گفتم
_باز قراره سر یه نمره پدرم و در بیاری؟ برام جالبه استاد هم خودت نمیذاری شبا درس بخونم هم فردا صبحش تو کلاس ضایعم میکنی.
با بدجنسی ابرو بالا انداخت و گفت
_وقتی مخ استاد دانشگاه تو میزنی باید فکر این روزاشم بکنی.عسلم.