دانلود رمان قهوه اى پررنگ با لینک مستقیم و رایگان
نویسنده : selenaG
ژانـــر : عاشقانه اجتماعی
تعداد صفحات : 1000
خلاصه :
مانتوی جدید قهوه ای ام را تنم کردم و شال طرح دار آبیم که مدام از موهای تازه شسته شده ام لیز میخورد را جلو کشیدم و از اتاق بیرون آمدم . چهارمین بار بود که زنگ در را میزد .
بیخیال به سمت در رفتم .
– من حاضرم .
– علیک سلام ! چه عجب …
– بریم .
– بفرمایید بانوی سراسر غرور.
رابطه ى بین ما چه بود؟همکار؟دوست؟خواهر برادر؟
پس چرا این رابطه شبیه هیچکدام از اینها نیست ؟
قسمتی از رمان:
كفش چى بپوشم ؟
. نظر هاى پيام را در اكثر موارد قبول داشتم .
– بوت هاى مشكيتو پات كن .
با اينكه فرم پاهاى قشنگتو نشون نميده اما به تيپت مياد !
– وا حالا كى ميخواد پاهاى خوش فرم منو تماشا كنه .
ابرو بالا انداخت و از اتاق خارج شد .
از دور چشمانم بدن قهوه اى رنگ رابى را تشخيص داد .
دلم براى نوازش كردنش پرواز كرد .
. اما با ديدن دو چشم مشكى كنار رابى و دست سفيدى كه بدن قهوه ايش را لمس مى كرد سقوط كرد .
– پيام ! اون كيه ؟!
– دوستم مهرانه .
– پيش رابى چيكار ميكنه ؟
– اون رابى رو برات پيدا كرد .
– خب پيدا كرده باشه ، رابى ماله منه ، نبايد بهش دست بزنه .
– خب حالا ، خوشبحال رابى .. بالاخره يكى پيدا شد كه روش غيرت داشته باشى .
– به سلام مهران خان . چطورى جناب ؟
– سلام آقا پيام عزيز ، شما چطورى ؟
. با صداى آهسته اى سلام كردم .
– مهران جان روشنك صاحب جديد رابى هستن .
– رابى ؟! .
دستى بهش كشيدم : اسمشو گذاشتم رابى .
– آها مبارك باشه
– مرسى
. نميدونم چرا معذب بودم و نسبت به مهران با اون چشماى مشكيش حس خوبى نداشتم . نميدونم پيام اين رو حس كرد يا نه .
– روشنك مهران مى خواد باهات تنها باشه .
– با من ؟!