نویسنده : سحر بانو ۶۹ دانلود رمان گلشیفته برای موبایل و کامپیوتر از ناب رمان خلاصه رمان _همش از یه رقابت کاری شروع شد بین دو مرد که باعث شد دودش
بره تو چشمه یه دختر..یه دختر تنها و بی پناه که نتیجش شد بیکسی و تنهایی..
نتیجه اش شد هفت سال دوری..این دختر واسه این همه تنهایی و بی پناهی یکم بچه بود..اخه گلشیفته همش ۱۱ سالش بود…
هانیه_البالو.شفتالو.کجایی؟ شفتالو تو که اینجایی.چرا صدات در نمیاد؟ _شفتالو و زهر مار.اسم به این قشنگی درست بگو دیگه. هانیه_خب حالا.همچین میگه اسم به این قشنگی انگار میخواد بگه هانیه.برو بابا تو هم با این اسمت.اخه اینم اسمه تو داری؟ _برو بابا تو هم ادم نمیشی.ها چته .چکارم داری؟ هانیه_بیا بیرون بابا حوصلم سر رفت. _خب زیرش و خاموش کن سر نره. هانیه_هر هر هر .خندیدیم.قدیمی.یکم خودتو اپ تو دیت کن عزیزم. وای خدا دیگه خسته شدم از دست این هانی.دیوونم کرد.کلافه گفتم_خب هانیه خانم حالا میگی چی میخوای عزیزم؟ هانیه عین این خرا که بهشون تی تاپ دادن چشماشو لوچ کرد و یه عشوه خرکیم اومد و گفت_بیا بریم بازار؟ _هانی اصلا حرفشم نزن.اصلا حوصله ندارم.حالا هم برو بیرون. هانیه_گلی.گلشیفته.شیفته جان.گلکم… خندم و قورت دادم و گفتم_کوفت.حالا شدم گلکم.تا همین دو دقیقه پیش که شفتالو بودم. هانیه_من غلط کردم.حالا میای؟جون من؟ _کی؟ هانیه_فردا قربونت برم. _خب حالا تا فردا.فقط هم بخاطر خریدای دانشگاه میاما.حالا هم برو بیرون دیگه. هانی پرید صورتم و یه ماچ پر اب کرد و همینطور که میرفت بیرون گفت_جیگرت و شفتالو جون. این و گفت و سریع رفت بیرون و درو محکم بست. وای خدا این دختر دیوونه است.هانیه برام از خواهر عزیزتره.زمانیکه نیاز شدیدی به خواهر و خونوادم داشتم شد خواهر واقعیم.انقد مهربونه که بعضی وقتا فکر میکنم تو دنیا با محبت تر از اون دیگه نیست.هانیه صورت ناز و با نمکی داره.پوست گندمی و چشمای سبز یشمی و موهای قهوه ای سوخته.همسن خودمه
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.