دانلود رمان حاج آقا با لینک مستقیم
با صدای زنگ ساعت مثل برق پریده ها از روی جام بلند شدم.
کمی سرمو محکم تو دستم فشار دادم تا موقعیتمو پیدا کنم.
با صدای کوبش در و صدای عصبانی دایه که می گفت:
– تینا مادر دانشگاهت دیر میشه
گوشیمو از روی عسلی برداشتم و بادیدن ساعت گوشیم که ۸:۴۰ رو نشون می داد، جیغ بلندی کشیدم و بدون این که دستو صورتمو بشورم، شروع کردم به پوشیدن لباسام.
همونطور که داشتم با هول دکمه های مانتومو می بستم، با خودم زمزمه می کردم:
-وای خدا حتما اون استاد عمامه پوشِ امل اخراجم می کنه این ساعت لعنتی چرا دیر صدای نکرش بلند شد…
[…] دانلود رمان حاج آقا با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیو… […]