دانلود رمان کبودی های زیرپوست شهر از ناب رمان
دانلود رمان کبودی های زیرپوست شهر
نویسنده: مهسا موحد
خلاصه: داستانی از زخم های جامعه!
دختری قربانی احساس پدر و مادر..
لیلی کاخ نشین؛مجنون فرش نشین!
داستانی از دلِ عشق و نفرت.. پولدار و فقیر!
دختری که دخترانگی بلد نیست!
گاهی هم هوس باز بودن تمام زندگی را نابود می کند..!
وقتی ما داستان ها رو می خوانیم و به آدم های بدِ داستان می رسیم از اون ها متنفر می شیم!
اما همه آدم ها دلیلی برای بد بودن دارند.. مثلا کسی را دیدید از بچگی بد باشد؟،قطعا نه!
گاهی آدم های اطرافمون باعث می شوند از خودمان متنفر بشیم..
گاهی نبود کسی که نگرانت باشد،بهت محبت کند تو را نابود می کند!
مــن از اول هم کسی را نداشتم!
مقدمه:
دختری بودم که دختر بودن را یاد نگرفتم؛دخترانگی نکردم،بیست سال زندگی نکردم،مگر نفس کشیدن زندگی کردن است؟!
میگویند دختر نیاز به مطرح شدن؛دیده شدن و توجه دارد،نیاز دارد از او تعریف بشود.مگر نمیگویند باید نازش را بخرند؟یا ناز من خریدار ندارد یا بازار خراب است.چرا دنیا سهم من را
نمیدهد؟ مگر من آدم نبودم؟! تا کی آرزو کنم و به آن نرسم؟ خداجان تو که برای یک قوم معجزه کردی دمت گرم مگر من چه بودم؟ خیلی مَردی..باور کنید روزی هزار بار میمیرد
کسی که فکر میکند برای هیچکس مهم نیست.
نه مادری داشتم که سرم را روی شانه هایش بگذارم و آرام گریه کنم؛به من یاد دهد دختر ارزش دارد،باید عفتش را حفظ کند باید در برابر طعنه های مردم محکم بایستاد،جا خالی
نکند،قوی باشد. گاهی هم آرام ناز کند و وقتی نازش را خریدند گونههایش گل گلی بشود!
نه پدری داشتم که برایش مهم باشد ساعت چند به خانه میآیم؛چگونه رفتار میکنم،چگونه لباس میپوشم،آرایش میکنم یا نه؟
اگر پدرم و مادرم به من یاد میدادند دخترانگی کنم؛به درد دل هایم گوش میدادند و کمی به من محبت میکردند،رام محبت مرد غرببه نمیشدم.به سمت گرگ های جامعه پناه
نمیبردم.اما افسوس و صد افسوس که کسی نبود به من یاد بدهد چگونه رفتار کنم. چگونه دختر باشم.بالاخره یک نفر باید میبود که به من یاد میداد تا خودم را نبازم..یاد نگرفتم؛پایم
را کج گذاشتم و…
گاهی زیبایی وحشتناکترین دردیست که یک زن به آن دچار می شود