با حرص نگاهم کرد. بعد دولا شد خرده شیشه ها را جمع کند. دستش را گرفتم.
– با دست؟ صبر کنین جارو و خاک انداز بیارم.
سربلند کرد. از چشم های مهربان عمیقش آتش می باری.
– تو هنوز حاضر نشدی؟
می دانستم چه می خواهد بگوید. نگذاشتم ادامه بدهد.
– باشه این ها رو جمع می کنم. میرم لُپهامو قرمز می کنم که خواستگارها نفرمایند رنگ پریده س و تب ِ لازم داره. لب هامو رُژ می مالم که نفرمایند مثل ماسته.
موهامو باز می کنم دورم میریزم که نفرمایند کچله. کفش پاشنه بلند می پوشم که نفرمایند کوتوله س.
دیگه چیکار کنم که فرمایش نفرمایند حتما عیب و علتی داشته که شوهرش طلاقش داده؟
زُل زد توی چشمهایم :
– تو آخرش منو دق مرگ می کنی.
از ته دل می گفت. آن قدر غصه دار به هم خوردن زندگی زناشویی من بود که زندگی را به بابای بیچاره هم تلخ کرده بود. دلم برایش سوخت.
گفتم :
– من که تو یک ماه گذشته ۴ دفعه آرا پیرا کردم و آمده ام جلوی…
حرفم را به حلقومم برگرداند :
– دیگه بس کن.
به سرعت جارو و خاک انداز برداشتم و خرده شیشه ها را جمع کردم و در سطل زباله ریختم و به اتاق برگشتم.
جلوی آینه نشستم . حالم از خودم به هم خورد. یک تپه رُژ گونه مالیدم روی لپ هایم . لب ها را ماتیک زدم. موهارا باز کردم و دورم ریختم. هنوز کفش بندی های پاشنه بلند را از کمد در نیاورده بودم که مثل ابوالهول جلوی در اتاق ظاهر شد.
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.