دانلود رمان شعله های هوس با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان شعله های هوس
چکیده ای از رمان.
پسری به نام تیامینه که هوس بازی و یاوه گویی جزئی از زندگیش شده. تیامین از طرف خانواده ش طرد میشه و پدرش بیرونش میکنه.
با دوست نزدیکش که نیما باشه دوئل میبندن که میخواد مرد بشه، توی این دوئل بر سر راه جوان قصه
که دختری معصوم و خوب است، قرار می گیرد. جوان او را هر سری رد می کند تا اینکه در یک اتفاق که قتل است،
آن دو به هم گره می خوردند و در راهی مشترک قدم می گذراند…
دانلود رمان شعله های هوس
مقدمھ:
دوست داشتنم تمامی ندارد ، ھیچ کس جز تو در قلبم جایی ندارد
قلبم جز تو سرپناھی ندارد ، تو مال منی ، این با تو بودنھا حدی ندارد!
قلبت را لمس میکنم ، تو را حس میکنم ، ھمھ وجودمی …
آرامم میکنی ، مرا درگیر نگاھت میکنی ، تو آخر مرا دیوانھ خودت میکنی
دوست داشتنم تمامی ندارد ، ھیچ کس جز تو در قلبم جایی ندارد
قلبم جز تو سرپناھی ندارد ، تو مال منی ، این با تو بودنھا حدی ندارد!
و تکرار میشود ، در ھر تکرار حسی تازه پیدا میشود
ھر حسی بھ وسعت عشقمان ، ھر عشقی برای قلبمان
تمام لحظاتم شده ای ، منی کھ تمام زندگی ام را بھ پای تو ریختھ ام
کاش زودتر تو را میدیدم کھ اینگونھ زندگی ام تا بھ اینجا بیھوده ھدر نرود
و حالا میفھمم زندگی چیست ، حالا کھ با توام میفھمم عشق چیست
قبل از آمدنت نھ حسی بود ، نھ حوصلھ ای ، من بودم و تنھایی و روزھای بی عاطفھ
حالا پر از احساسم ، لبریز از تو و غرق در عشق
دانلود رمان شعله های هوس
ھیچکس نمیرسد بھ ما ، آنقدر ھا دور شده ایم کھ ھیچکس نمیبیند ما را ، رفتھ ایم بھ
جایی کھ تنھاییم ، در آغوش ھم آرامیم ، و اینجاست کھ فقط تنھا صدا ، صدای نفسھای
ماست ، اگر تپشھای قلبمان بگذارند ، تنھا صدا ، صدای زمزمھ دوستت دارمھای
ماست!
کاش میشد ھمیشھ ھمینجا من و تو تنھا بمانیم ، ھمینجا برای ھم قصھ عشق را بخوانیم
، با صدای لالایی ھم درگیر در آغوش ھم آرام تا ابد بخوابیم….
تا عشقمان ابدی شود ، و این عشق برای کسی ھیچگاه تکرار نشود!
سارینا:عھ نکن بارید قلقلکم میاد
باربد:دوست دارم تو دخالت نکن
نفس عمیقی کشید دیوونھ این دختر بود سارینا برگشت و بھ چشمان باربد نگاه کرد و
گفت:خوشت میاد منو اذیت کنی؟؟؟؟؟؟؟
باربد:من الان اذیتت کردم؟؟؟؟
سارینا:آره
باربد چشمانش را گرد کرد و گفت:جرا دروغ میگی
سارینا سرش را روی شونھ ھای باربد گذاشت و گفت:دروغ نمیگم تو میدونی کھ من
روی گردنم حساسم
باربد:خب اخھ دوست دارم
سارینا دستانش را دور گردن باربد حلقھ کرد و بھ چشمانش نگاه کرد و گفت:ولی من
دوست ندارم…عاشقتم
باربد با لبخند بوسھ ای بھ پیشانی شوکایش زد و گفت:منم عاشقتم خانومم
سارینااز این کھ باربد او را خانومم خطاب کرد غرق در لذت شد سرش را روی سینھ
اش گذاشت و چیزی نگفت باربد چانھ اش را روی سر سارینا گذاشت و چشمانش را
بست صدای موبایل باربد باعث شد کھ چشمانش را باز کند وبھ موبایلش نگاه کند
سامان بود دوست چندین و چندسالھ اش
باربد:جانم داداش؟؟؟
سامان:سلام باری خوبی
باربد با حرص:صدبار بھت گفتم بھ من نگو باری
سامان:حرص نخور داداش سارینا پیشتھ
باربد نگاھی بھ سارینا انداخت پایین موھای بلندش را بدست گرفتھ بود و داشت با
کنجکاوی بھ مکالمھ باربد و سامان گوش میکرد
باربد:آره پیشمھ چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سامان:میخوایم بریم رستوران تینا گفت زنگ بزنم بھتون تا شماھم بیاید تنھایی بھمون
حال نمی ده
دانلود رمان شعله های هوس
باربد:یھ چند لحظھ
بھ سارینای کنجکاوش نگاه کرد و گفت:سامان و تینا میخوان برن بیرون زنگ زده تا
بپرسھ ماھم باھاشون میریم یا نھ
سارینا پایین موھایش را رھا کرد و گفت:بریم دلم واسھ تینا تنگ شده
باربد خطاب بھ سامان گفت:سامی ماھم میایم فقط کدوم رستوران؟؟؟؟؟؟؟
سامان:رستورانی کھ ھمیشھ میریم ساعت نھ
باربد:اوکی فعلا
سارینا روی تخت دونفره باربد دراز کشید و گفت:ساعت چند میریم؟؟؟؟؟
باربد:نھ باید اونجا باشیم
سارینانگاھی بھ ساعت مچیش انداخت و گفت :یعنی یک ساعت و نیم دیگھ
باربد:اوھوم
سارینا از روی تخت بلند شد و در حالی کھ از اتاق بیرون میرفت گفت:کوووووووو
تا اون موقع
باربد روی مبل روبروی تلویزیون نشست و با صدای بلندی گفت:پرونده جدید
نداری؟؟؟؟؟؟؟
سارینا:چرا دارم
باربد:توضیح نمیدی؟؟؟؟؟؟؟
سارینا کنار باربد نشست و گفت:مربوط بھ یھ زوجیھ کھ میخوان طلاق بگیرن و زن
درخواست گرفتن مھریشو داره ولی شوھره میگھ ندارم نمیدم
باربد:اھان پاشو حاظر شو
سارینا ازجایش بلند شد و بھ اتاق باربد رفت لوازم آرایشش را از توی کیفش در اورد
و آرایش ملایمی کرد مانتوی و شالش را پوشید و بعد از برداشتن کیفش از اتاق
بیرون آمد باربد ھنوزم نشستھ بود و داشت مسابقھ والیبالی کھ از تلویزیون پخش میشد
را تماشا میکرد جلو رفت و دستانش را دور شانھ باربد حلقھ کرد و گفت:آقای دکترقصد حاظر شدن ندارن
باربد بوسھ ای بھ دست سارینا زد و از جایش بلند شد و بعد از زدن چشمکی بھ اتاقش
رفت سرجای قبلی باربد نشست و بھ پارسال فکر کرد سالی کھ برای اولین بار باربد
را در دفتر سامان دید پسر جذابی بود قد بلند و ھیکلی چشمان تیلھ ای داشت سارینا٢٦
سال سن داشت و یکی از بھترین وکیل ھای ایران محسوب میشد سامان و سارینا در
یک ساختمان دفتر داشتن باربد پسری ٢٩سالھ ای کھ یک شرکت داروسازی بزرگی
داشت دوست دوران بچگیھ سامان بود ساریناو باربد طی چند دیدار عاشق ھم میشن و
الانم با ھم دوستن قراره ماه آینده باھم نامزد کنن سارینا بی صبرانھ منتظر بود کھ بھ
عنوان یک ھمسر وارد خانھ باربد شود نھ بھ عنوان یک دوست دختر ھردو مغرور
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.