دانلود رمان آیو با لینک مستقیم
داستان دختر جوونی به اسم مانداناست که یه تجربهی ناموفق از ازدواج داشته و حالا تنها زندگی میکنه. به تازگی به پسر جوونی به اسم حافظ سعادت دل بسته. از طرفی داستان قتلهای زنجیرهای که هدایت پروندهشون رو سرگرد حامد سعادت داره و پرونده زمانی به اوج میرسه که حامد متوجه رد پای ماندانا و ربط گذشتهش به قتلهای زنجیرهای میشه.
مچ دستانش که آزد شد روی دو زانو زمین افتاد … برای آنکه تعادل داشته باشد به شومینه تکیه داد … ناله ای کرد … دردی که از نوک انگشتان پا به سمت کمرش جاری شد و مجبورش کرد پایش را با احتیاط بیشتری صاف کند و روی زمین بنشیند … نگاه بهت زده و خیره اش را به اطراف دوخت.
ترسیده و با جانی به لب رسیده به مردانی که دور و برش را گرفته بودند نگاه کرد … سعی کرد علت حضورش در آن عمارت را بفهمد که همان هم زیر نگاه حریصشان خاموش می شد … سنگ ریزه های زیرزمین هنوز داخل زخم های زانو جا خوش کرده بودند … با همه ی دردی که می کشید، نگاهش از زخم ها شبیه به آدمی گنگ و گیج به اطراف می رفت.
شوکه بود اما نه آنقدر که فکرش کار نکند … توی یک امارت با پلکانی بزرگ اسیر شده بود … جرات نداشت زیر آن نگاه های شوم همه جا را بررسی کند … با حرکت مردها ترس تا حلقش بالا می امد … خصوصا که مرد رو به رویی با لبخندی حریص نگاهش می کرد … می شناختش … یکی از همان ها بود که توی زیر زمین خفتش کرده بود