نام رمان : عشق سوم من نویسنده : سحر۲۱۳ کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان : داستان در مورد زندگیه پر فراز و نشیب دختر ۲۵ ساله ایه که بارها بین دو راهی قرار میگره و …
توی سالن در جایگاه عروس و داماد نشسته بودم.از دوتا چیز تا سرحد مرگ خوشحال بودم.یک اینکه پیش آرایشگر ماهری رفته بودم و دو اینکه مراسم مهم ترین شب زندگیم مختلط نبود و مجبور نبودم بخاطر نامناسب بودن لباسم مثل مارماهی دور خودم بپیچم. ته سالن از بزرگی معلوم نبود.یه دونه خالم دورم رو گرفته بود و سعی میکرد کمبود مادرم رو حس نکنم..اما مگه میشد…؟همیشه آرزوش بود عروسیِ تک فرزندشو ببینه و حالا…پنج سال جلوتر از پیشم رفته بود.اما بازم وقتی وارد خونمون میشدم بوی عطرش توی دماغ کوچولوم میپیچید. بغض به گلوم چنگ انداخت.دوست داشتم از اون جمع فرار کنم و برم جای خلوتی اما نمیشد. چند ثانیه به زور جلوی خودم رو گرفتم تا اینکه فربد دستم رو گرفت و گفت:خانومم اگه خسته ای میخوای بری چند دقیقه توی اتاق پرو؟
یه دنیا ازش ممنون شدم.بلند شدم و با احتیاط برای جلوگیری از پخش شدن روی زمین به سمت اتاق پرو رفتم.اون اتاق فقط مخصوص عروس بود.رفتم توی اتاق و در رو بستم.سعی کردم برای اینکه آرایشم خراب نشه گریه نکنم.
فقط از کیف دستیم که روی میز توالت بود شکلاتی برداشتم و بغضمو باهاش خوردم. چند ثانیه ای روی صندلی شستم.
همین که خواستم بلند شم زنگ اس ام اس موبایلم بلند شد.
با کلافگی نفسمو بیرون دادم و با خودم غر زدم احمق باید خاموشش میکردی. دلم میخواست نگاهش نکنم اما فضولی عجیبی برای خوندن پیامکا داشتم.
از کیفم درش اوردم و بازش کردم.ناشناس بود:عروسیت مبارک گلم… یعنی کی بود؟مثل قوزمیت کنجکاو شدم بفهمم کیه برای همین جواب دادم: شما؟ چند ثانیه بعد جواب اومد:زود فراموشم کردی سئودا خانومی…
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.