داستان در مورد دختری به اسم هانیه است که همیشه تو زندگی حس میکرد گم شده و به جایی که هست تعلق نداره. تا اینکه یه شب مردی که همیشه تو خواب میدید را تو واقعیت میبینه و کل زندگیش تغییر میکنه.هانی بین دو دنیای جدید و دوتا مثلش عشقی قرار گرفته و باید این وسط با نیروهای جدیدش کنار بیاد و برا نجات جون خودش و عزیزانش تلاش کنه… هانیه :::::::::::::: غرق در افکار خودم بودم که امیر خیلی تند گفت “چی شده؟! از سفارشت راضی نیستی؟” با عصبانیت به صندلیش تکیه داد. چشمای قهوه ای امیر که گاهی بی نهایت مهربونه و گاهی مثل ، سرمو بلند کردم و تو چشمای امیر نگاه کردم الان انقدر عصبی و سرد که می ترسم مستقیم بهشون نگاه کنم. خدایا من تو این آدم چی دیدم که اینقدر این رابطه طولانی شده. انگار غریبه ایم!؟!! با محبت گفتم “نه مشکلی نیست . فقط داشتم فکر میکردم” یه تیکه بزرگ پیتزا رو گاز زدم و با لبخند شروع به جویدنش کردم. شاید اینجوری یکم حال و هوای امیر بهتر شه. وقتی صبح بهم پیام داد که شام بریم جیووانی حدس زده بودم یه اتفاقی افتاده . جیووانی رستورانی بود که تولد ، موفقیت و اکثرا ، برای اولین بار همدیگه رو دیدیم و امیر همیشه اصرار داشت اتفاقات مهم بریم اونجا آشتی های مجدد. ولی امروز نمیتونستم دلیلی پیداکنم و همین نگرانم کرده بود. امیر یه نفس عمیق کشید ، با شدت هوا رو از ریه هاش خالی کرد . گوشه چپ لبش رو با دندونش جوید و گفت “همیشه داری فکر میکنی،همیشه تو یه دنیای دیگه هستی.انگار نه انگار کسی کنارته”. رو صندلیم جا به جا شدم و یه نفس عمیق کشیدم. خدایا این دیگه یعنی چی. خوشبختانه رستوران خلوت بود، از حرفای خصوصی تو رستوران و فضای عمومی خوشم نمیومد. کلا از حرف زدن راجب احساساتم فراریم.
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.