دانلود رمان آرامگاه عشق با لینک مستقیم و رایگان
خلاصه داستان :
داستان درباره ی دختری ست که مادرش رو از دست میده و در کنار دایه مادرش بزرگ میشه. در پی قبولی دانشگاه راهی شهری میشه که اتفاقای غیر منتظره ای رو براش رقم میزنه…
مقدمه:
تنها ،يي واژه اي آشنا…
واژه يا كه در كوچه پس كوچه هاي دلتنگ مع ي نا شد…
واژه يا كه به جبر زمانه و خودخواهي آدمك ها، شد سرنوشت…
سرنوشتي يعج ب براي شكستن بت هاي مغرور و رهايي آدمك ها…
شكستن بت به دست بت!
و چه بزرگ روزي بود آن روز كه بتي تبر بر خود زد و خود را شكست و خود را فرو ريخت.
مردمان گفتند ا ني بت نبود، سنگي بود سست و خاكي بود پراكنده.
پس نامش را از ادي بردند.
تكه يها ش را به آب دادند و خاكه هايش را به باد دادند.
يد و گر كسي نام او را نبرد، نام آن بتي را كه خود را شكست.
اما هنوز هم صداي شادي او به گوش مي رسد، صداي شادي آن مشت خاك كه از ستايش مردمان ره .دي
صداي او كه به عشق و شكوه و آزادي .ديرس
صداي آدمي كه ديگر آدمك نبود…
صدايي كه ديگر مغرور نبود…
و آدمي كه پ ي لهي تنهاييش پاره شد و ديگر…
يد و گر…
تنها ،يي واژه اي آشنا نبود..
صدای هنجره ای بود که با درد آشنا شده بود فریادی از سر بی کسی،فریادی از سر بغض و دلتنگی.
\”فلک دیدی چه خاکی …
میرن آدمها از اونا فقط،خاطره هاشون…
وای مادرم…\”
صداها،زمزمه ها،نگاه ها، دلسوزی ها و ترحم های جگر سوزشون دلِ نازک دخترک رو خنجر میزد.
-سماء جان بلند شو خاله،بلند شو عزیزم
-این دختر رو از سر قبر دور کنید،شماها اصلأ فکر آبروی خودتون نیستید
-بلند شو عزیزم،داری خودت رو داغون میکنی