خلاصه کتاب
ضحا زهرابی با نام خلاصه ی «زو» برای ادای آخرین وصیت پدرش به ایران می آید، ورودش همزمان با تاسوعای حسینی است و در این بین خواستگار سمجی که ده سال به پای ضحاست، در معامله با برادر ضحا، پیشروی میکند...
«زو» میخواهد هرچه زودتر خودش را از این مخمصه نجات دهد ، مردیمثلیکسایه درتعقیباوست و سوالها بدون پاسخ مانده اندو به تعدادشان اضافه میشود!
- نام کتاب: لیست
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: سروناز روحی
خلاصه کتاب
من توجه یک هیولا رو جلب کردم.من این رو نخواستم.
من حتی ندیدم که میاد.اما لحظه ای که دیدم، خیلی دیر شده بود.
کیلیان کارسون یک شکارچی است که در جذابیت های امروزی پیچیده شده .(منظورش اینه ظاهرش کادو پیچی شده و موجهه)
اون خونسرد ، کنترلگر و وحشیه.
بدترین قسمتش اینه که هیچ کس روی شیطانی اون رو نمیبینه.
و تاوانی که من باید بدم، همه چیزه.من فرار کردم
اما یک چیز درباره هیولا صدق میکنه !اونها همیشه ردتون رو میزنن.
- نام کتاب: خدای شرارت
- ژانر: #ترسناک🪶| #جنایی⭐️| #درام #بزرگسال🔥| #اروتیك❤️
- نویسنده: رینا کنت
خلاصه کتاب
داشتن مدرک لیسانس صنایع و ارشد مدیریت چیزهایی نبودند که من باب دلم باشن به ظاهر اخمو بودن و سخت گیری های دخترانه ام هم اونی نبودن که در اعماق وجودم از خودم خواسته بودم
حتی حالا نشسته کنار پدرم برای برگزاری مزایده ای که روزها براش وقت صرف کرده بودم هم خواسته ای نبود بخوامش اینکه اینجا بنشینم و به آدمهایی خیره بشم که لرای برنده شدن دست به هر کاری می زدن هم جز برنامه هام نبود.
- نام کتاب: اغنا
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: زاهده بیاتی
خلاصه کتاب
موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده
و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش میفهمد…
- نام کتاب: قصه موج
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: خورشید شمس
خلاصه کتاب
ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را میپختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کولهای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود.
یک پایت را روی پلهی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم میکردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت را برداشتی. موهای سیاهت را تراشیده بودی. خندیدی. خندیدم.
- کچل شدی سیا.
- نام کتاب: قصهی لیلا
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: فاطمه اصغری
خلاصه کتاب
همیشه آدمها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همهی چهرههایی که میبینیم، آدمهایی هستن که نمیشه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهاییهاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوستهی سفت و سخت رو شکوند.
این قصه، قصهی بیرون کشیدن یه روح پاک از یه جسم خسته و آسیبدیدهست. قصهی دیدن زیباییهای ذاتی آدمها، بیتوجه به حصار جسمانی اونها.
این قصه... یعنی قصهی «لمس تنهایی ماه»...
- نام کتاب: لمس تنهایی ماه
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: منا امین سرشت
خلاصه کتاب
اگه شادی هدیه محسوب میشه، پس کمرون استنتون بابانوئل منه که شادی رو برام به ارمغان آورده.
نمیتونم دقیقاً لحظهای که عاشقش شدم رو به یاد بیارم. فقط میدونم عاشقشم.
با هر نگاه، هر لمس، هر دقیقه…. کمی بیشتر از قلبم رو میدزدید.
میگن همه انسانها برابر آفریده شدن.
خب این حرف یه دروغ آشکاره! چون هدیهای که خدا به زنها داده رو توی لاس وگاس ملاقات کردم و وانمود کردم که اون شوهر منه تا از شر مرد دیگه خلاص شم.
- نام کتاب: دکتر استنتون
- ژانر: #جنایی⭐️| #درام #بزرگسال🔥| #اروتیك❤️
- نویسنده: تی ال سوان
خلاصه کتاب
اسمش یاکان بود بزرگترین قاچاقچی مواد همه ازش میترسیدن تا این که دل سنگ و بی رحمش اسیر دختر سرکش سرهنگ شد!
دختری ناز پرورده و افسار گسیخته که هیچ جوره پا به تخت این مرد شرور و وحشی نمی ذاشت ولی اون یاکان بود!
مردی که همه رو به آتیش می کشید و حالا آتیش و تب تندش دامن این دخترک لوند رو گرفته بود پس با دزدیدن دخترک یه شب بی هوا پا به اتاقش میذاره، قسم خورده بود بهش دست نزنه ولی با دیدنش توی لباسخواب توری...
- نام کتاب: یاکان
- ژانر: عاشقانه #اجتماعی
- نویسنده: سحر نصیری
خلاصه کتاب
برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همه ی افراد حاضر
در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس!
کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار میکوبید!
- نام کتاب: جوزا
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: م_بهارلویی