دانلود رمان سوگند شکن از ناب رمان
[caption id="attachment_649" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان سوگند شکن[/caption]
نگاه منتظرمادرمدام درسالن شلوغ میچرخید. به گلهای در دستش نگریست به محض بلندکردن سرش پسرش رادیدوبی هیچ تلاشی برای محاراشکهایش با قدم هایی بلندبسمت عزیزترین کسش رفت.
ارشیاخودراازآغوش مادرش بیرون کشیدوگفت:
میبینم که مادموازل کیانی روزبه روززیباترمیشن.من پسرتم یاپدرت؟ خانم کیانی مستانه خندیدوگفت:
توعزیزمنی.حالاشیطونی رو بزار کنار که کلی مهمون منتظرتن جناب مهندس.
– مامی مگه من نگفتم وقتی میام خستم؟الانم اول بایدجایی برم.