دانلود رمان زندگی عسلی از ناب رمان
[caption id="attachment_1357" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان زندگی عسلی[/caption]
به قلم: سما بانو
دوست دارم اذیتش کنم!بیچاره گندم نفهمیده هنوز که اونا پلاستیکین و داره هنوز دور باغ میچرخه!چه سرعتی داره!
رفتم سمت گندم و همونطور که میخندیدم گفتم:گندم صبرکن بابا!
چشماشو بسته بود برای همین منو ندید و با کله اومد توی صورتم دوتاییمون نقش بر زمین شدیم دیگه صدای خنده ها قطع شده بود و به یک ثانیه نکشیده بردیا و فرزام اومدن بالای سر ما دوتا .بردیا با نگرانی گفت:گندم خوبی؟