دانلود رمان معشوقه اجباری ارباب با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان معشوقه اجباری ارباب
مامانم شونه هامو تکون داد و صدام می زد:
– آنی؟ آنی؟
– هووم.
– هووم چیه ؟ پاشو ببینم ؟ مگه نمی خوای بری خیاطی ؟
با شنیدن اسم خیاطی چشمامو باز کردم و سیخ نشستم و گفتم:
– ساعت چنده؟
– هشت ونیم
– وای مامان چرا بیدارم نکردی ؟
بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون. مامانم پشت سرم اومد و گفت:
– خودمم تازه بیدار شدم تا تو دست و صورتتو بشوری صبحونه رو حاضر می کنم.
دستشوی رفتن و دست و صورت شستنم شش دقیقه طول کشید. سریع به ...