دانلود رمان نگرانت میشم از ناب رمان
دانلود رمان نگرانت میشم
نام رمان : نگرانت میشم
نویسنده : melika.sh.m کاربر انجمن نودهشتیا
تعداد صفحات : ۳۷۴
خلاصه داستان :
در مورد دختری ست که توی یه تولد با پسری برخورد می کنه و باهاش دوست میشه ، اما بعد از یه مدتی پسره به دختره دست درازی می کنه و اتفاقاتی میفته که دختره از پسره دل زده میشه ، اما به اجبار خانوادش مجبوره با پسره بمونه و…
قسمتی از این رمان:
بدون هیچ حرفی روی صندلی آبی رنگ آزمایشگاه نشسته بودم و منتظر بودم که هر لحظه نوبتم بشه و برم تو….
صدای زنی از پشت میکروفون بلند شد:
_شماره ی ۱۰۱….
اه….لعنتی….هنوز دو نفر دیگه موندن تا نوبت من بشه….با نگرانی مضاعف به پشتی صندلیم تکیه دادم و به روبروم نگاه کردم….انتظار داشتم که ببینمش….ولی نبود….کجا غیبش زده بود؟ داشتم با چشم دنبالش میگشتم که یهو دیدمش….درست بغل سطل آشغال کنار میز منشی وایستاده بود…..از حالتش هر چی بگم کم گفتم…..ناراحت…عصبانی….خشن …..مضطرب….کلافه….خلاصه هر چی صفت بد بود توی نگاهش موج میزد….
برگشت نگاهی بهم کرد واسه چند ثانیه توی چشمای هم با دلهره خیره شدیم که یهو حس کردم سرم داره گیج میره و دارم بالا میارم…..
بدون مکث از جام بلند شدم و سمت دستشویی که راهروی بغلی بود دویدم……به محضی که پام به دستشویی رسید هر چی خورده و نخورده بودمو خالی کردم…..با بی حالی سعی کردم خودمو کنترل کنم…..شیر اب سردو باز کردمو با دستام چند بار آب روی سر و صورتم ریختم…..به صورتم تو آینه نگاه کردم…..رنگم مثل گچ سفید بود….
تقه ای به در دستشویی خورد…..اومدم بیرون…..با دیدن بِهــــــواد سعی کردم خودمو خوب نشون بدمو کلافگیمو مخفی کنم…..با شک پرسید:
_باز دوباره عُق زدی؟؟!..نه؟؟
سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم…..
با عصبانیت دستشو حائل روی دیوار قرار داد و چشماشو بست…..بعد از چند ثانیه آروم اما با خشم گفت:
_ دعا کن بچه ای در کار نباشه آوا وگرنه زنده ات نمیــــــــــــزارم……
بغض گلومو چنگ میزد اما نمیخواستم بشکنمش….فقط به اشکام اجازه دادم که ببارن.
سرم هم چنان گیج میرفت…..اومدم بشینم روی زمین که گفت:
_پاشو ببینم….مگه اومدی پیک نیک؟!!…..الان صدامون میکنن…..