دانلود رمان دهلیز با لینک مستقیم و رایگان
به قلم م.مطلق
خلاصه: دهلیز یعنی یه راهرو، یه دالان … نمیدونم کی و کجا وارد این دهلیز شدم ! فقط دیدم که چشماش برق زد … بهم گفت اینجا زندانه! تو زندانی و من .. زندان بان ! بهش گفتم اینجا نمیشه نفس کشید … گفت دیگه نیازی به نفس کشیدن نیست . گفتم نه و گفت اره … هیچوقت نخواستم دردسر درست کنم و داشتم موفق میشدم … ولی نفهمیدم چطوری و کی… افتادم تو بغل خود دردسر !