دانلود رمان صداي بارون ، عطر نفسهات از ناب رمان
دانلود رمان صداي بارون ، عطر نفسهات
خلاصه ای از داستان رمان:
دو تا دختر خیلی جوون ، که دنیاشون
افکار و احساساتشون از جنس خود ماهاست
اصلا ، اصلا شاید یکی از دو نفر ، خود ما باشیم
این وسط
هر کدوم از این دو گل دختر مشغول زندگی مخصوص خودشونن
با همه ی فراز و نشیباش
، بگو بخندا و گریه هاش ، با غم ها و شادیاش ، و اتفاقایی کاملا ساده
یه زندگی عادی و قابل لمس
یکی مشغول چیدمان زیبای دکور زندگیشه و اون یکی
تازه شروع قصه ی زندگیشه
صفحه ی اول رمان:
-: کیمیا بده من ببرم بالا بخوابونم
اینجا سر و صداست نمی تونه بخوابه
طفلک داره اذیت میشه ، گناه داره،
کیمیا: آخه زحمتت میشه،
-: نه دیوونه این چه حرفیه؟
گوشیمم مونده خونه باید برم بیارمش
این نی نی رو هم می ذارم تو اتاق بخوابه هر از گاهی برو بهش سر بزن
کیمیا: فدات شم مرسی…
با لحن بچگونه ، در حالی که داشتم غزاله رو آروم بغل می گرفتم گفتم
-: خااادش میشه
غزاله خودشو تو بغلم جا کرد
به محض مستقر شدنش تو آغوشم سرشو گذاشت روی شونه ام
طفلک مست خواب بود و کلافه از اینهمه سر و صدا
-: کیمیا روسریِ منو بکش جلوتر
خندید و روسریمو روی سرم مرتب کرد
کیمیا:امان از دست این شوهر غیرتیت
خندیدم،
-:اون که جا خود داره ولی مهم تر از آقامون اون بالاییه
کیمیا: برو زبون دراز
بیرون رفتم و پله ها رو یکی یکی بالا می رفتم
آروم و با دقت، دست کوچولوی غزاله رو تو دست گرفته بودم و می بوسیدم
-: نی نی کوچولو تپلیه من
یکم تو بغلم جا به جاش کردم
-: تپل شدیاا خاله
کلید رو از جیبم بیرون کشیدم و در خونه رو باز کردم
در حالی که کاملا مواظب غزاله بودم، داخل شدم،
دستم رو گذاشتم پشت غزاله و در رو آروم با پام بستم
راه افتادم سمت اتاق خوابمون